Forbidden love p16

𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 · 1402/09/06 15:06 · خواندن 3 دقیقه

....

از زبون مرینت=M

M:از روی زمین بلند شدم و اشکام رو پاک کردم به سمت اتاقمون رفتم و به سمت حموم رفتم تا حموم کنم بعد از. حموم لباس راحتی پوشیدم ، موهام رو با سشوار خشک کردم و با کش بالای سرم بستم و کرم آبرسان به صورتم زدم و بالم لب به لبم زدم ، از اتاقمون خارج شدم و روی مبل نشستم،تلویزیون رو روشن کردم و فیلم نگاه کردم از فیلم دیدن خسته شده بودم برای همین تلویزیون رو خاموش کردم و گوشیم رو برداشتم،داشتم داخل گوشیم میچرخیدم که یک دفعه زنگ خونه به صدا در میاد به سمت آیفون رفتم و فهمیدم که کاگامی هستش بدون تلف کردن وقت در رو باز کردم که گاکامی وارد حیاط خونه شد در خونه رو باز کردم و تا کاگامی داشت از پله ها بالا میومد سریع به سمتش رفتم و بغلش کردم که گفت .....

از زبون کاگامی=K

K:امروز جشن مد گابریل بود و فیلیکس و مرینت هم داخل این جشن حضور داشتن مطمئنم که مرینت الان حالش خوب نیست برای همین آماده شدم ، سوار ماشینم شدم به سمت خونه مرینت و فیلیکس رفتم وقتی که زنگ خونشون رو زدم سریع در باز شد ، وارد حیاط خونشون شدم البه باید بگم وارد حیاط عمارتشون شدم واقعا عمارت قشنگی داشتن داشتم به سمت در عمارت میرفتم ، از پله ها بالا رفتم که یکدفعه مرینت در رو باز میکنه و بغلم میکنه ، خیلی شکه شده بودم منم بغلش کردم و گفتم ...

مکالمه KوM

K:سلام خوبی مرینت 

M(با بغض):سلام کاگامی 

K:چرا بغض کردی 

M:خیلی بدی چرا بهم توی این مدت سر نزدی حتی بهم زنگ هم نزدی خیلی دلم برات تنگ شده بود 

K:حق میدم که از دستم ناراحت باشی من واقعا متاسفم مرینت 

از زبون راوی:مرینت از بغل کاگامی بیرون میاد و یه لبخند کوچیکی به کاگامی میزنه و کاگامی رو به داخل خونه دعوت میکنه و میگه .....

M:توی این مدت کجا بودی و چه کار میکردی 

K:توی این مدت بیشتر اوقات فرانسه بودم و بعضی اوقات هم به ژاپن میرفتم تا به مادر و پدرم سر بزنم 

M:آها که اینطور 

K:خب تو توی این مدت چه کارا کری 

M(با ناراحتی): خودت که از من بهتر میدونی بعد از اون اتفاق مجبور شدم که با فیلیکس ازدواج کنم ، هر روز دارم به آدرین فکر میکنم احساس میکنم دارم از دوری آدرین دیوونه میشم 

K:کاملا درکت میکنم مرینت من اومدم اینجا تا کمکت کنم دیگه نمیخوام ببینم بهترین دوستم داره با یه هیولا زندگی میکنه 

M:ممنونم اما بعید میدونم بتونی کاری بکنی 

K:آنقدر ناامید نباش یادته وقتی که دبیرستان بودیم من تازه به فرانسه اومده بودم و تو ، آلیا و بقیه بچه ها رو نمی‌شناختم 

M(با لبخند):آره یادمه 

K:مرینت تو  اولین کسی بودی که با من دوست شدی یادته 

M:آره 

K:من از روزی که باهات دوست شدم تو بهترین دوست من شدی و همیشه به من کمک کردی حالا وقتش رسیده که من به تو کمک کنم 

M:ممنونم کاگامی 

از زبون راوی:مرینت و کاگامی در حال صحبت کردن بودن که یکدفعه......

 

 

 

 

 

 

 

 

خب اینم از این پارت 

شرط پارت بعدی 50تا کامنت و 15تا لایک