💜بدون تو 💜

F.a.t.e.m.e F.a.t.e.m.e F.a.t.e.m.e · 1402/09/05 17:01 · خواندن 3 دقیقه

پارت ۷

با آدرین آنقدر شوخی کردیم که بالاخره رسیدیم خونه من آدرین رو بغل کردم و اونم لبامو بوسید داشتیم لبای همو می خوردیم که دیگه نفسمون در نمیومد من آدرین رو محکم بغل کرده بودم و سرمو روی سینه اش گذاشتم بعد از هم جدا شدیم اون رفت توی خونه شون منم رفتم خونه 

فردا 

خبر فوری 

المان به فرانسه اعلام جنگ کرده 

روز شنبه ۱۷ اکتبر آلمان با پرتاب یک موشک پهباد انداز به یکی از هواپیما هایی که فرزند رئیس جمهور پورژوآ یعنی کلوئی بورژوآ به فرانسه اعلام جنگ کرده و گفته است از اینکه انگلی ترسو مانند فرانسه در اروپا هست خسته شده و به زودی فرانسه را از نقشه اروپا حذف خواهد کرد و رئیس جمهور پورژوآ هم با اعلام خبر جنگ گفت ما آلمان را به هزار قسمت تقسیم خواهیم کرد و هر کدامشان را جدا گونه به زیر آب ها خواهیم برد .

با اعلام خبر جنگ رئیس جمهور پورژوآ اعلام کرد که تمامی مردان و پسران بالای ۱۸ سال باید به میدان جنگ آمده و برای سربلندی کشورشان با آلمان بجنگند.

از زبان مرینت 

تلویزیون داشت این حرف ها و می زد و منم ناراحت بودم که کشورم توی جنگ رفته بود که ناگهان یاد آدرین افتادم اونم ۲۰ سالش بود و باید به جنگ می رفت اما اگه برای اون اتفاقی می افتاد چی اون موقع من باید چکار می کردم امروز خاله آملی به روستا رفته بود و پدر آدرین هم سر کار بود لباسامو پوشیدم و به آدرین هم زنگ زدم که در خونشون و باز کنه من رفتم توی خونشون و تا آدرین رو دیدم پریدم بغلش و یه بوس از لباس گرفتم وای چه لبای خوش مزه ای بود اگر من این لب ها رو از دست می دادم چی تا اومدم حرف بزنم آدرین خودش گفت می دونم برای چی اومدی چون من قرار برم به جنگ آمدی اینجا نه یهو زدم زیر گریه و گفتم آدرین تو تمام زندگی منی تو دلیل زندگی منی تو عشق منی عشقم اگه من تورو از دست بدم چیکار کنم عشقم آدرین یهویی لبامو بوسید حسابی که لبامو خورد بهم گفت امشب میایم خاستگاری تا جنگ رفتن به سن من برسه ۵ ماه گذشته تا اون موقع تورو مال خودم می کنم جوری که تا ابد مال من بمونی من عاشقتم مرینت کسی که عشق توی قلبش باشه نمیمیره بعد پریدم توی بغلش بعد از خونه سون آمدم بیرون و رفتم خونه فهمیدم که تا رفتم خونه خاله آملی به مامانم زنگ زده و ماجرا خاستگاری رو براش گفته مامانمم آمد و بهم گفت تو دوستش داری من نمی تونستم جواب بدم چون خیلی خجالتی بودم مامانم تا سکوتمو دید لبخند زد و گفت پس مبارکه منم با مامانم خندیدم 

شب شد ......

 

فقط بین آلمان و فرانسه جنگ نشده بود که به لطف من شد 🤣🤣

😉😉

شرط پارت بعدی ۱۵ لایک و کامنت هست چون بعضی مواقع لایک به شرط نمی رسه می تونید توی وبلاگ رمان کده هم لایک رو پرداخت کنید 

دوستون دارم 😘