بازی عشق p⁵

. 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. · 1402/09/05 10:51 · خواندن 4 دقیقه

برو ادامه 😉

تا خواست که حرکت کنه گفتم :

_صبر کن . وایسا اول اون ماشین بره.


بعد از پنج دقیقه دختر آمد بیرون و سوار ماشین شد و ماشین حرکت کرد منم
به راننده گفتم که حرکت کنه .
ماشین دم در مدرسه وایساد و رونا بیرون آمد و داخل مدرسه رفت.
منم از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل مدرسه .
صدای زنگ امد و همه دیگه سر کلاس بودن منم رفتم و سر جام نشستم .
جای من آخر کلاس پیش دیوار بود هم از بغل کنار دیوار بودم هم پشتم سمت دیوار بود و میتونستم به دیوار تکیه بدم‌.
اون دختره هم وسط کلاس ردیف دوم می نشست.

بعد از تموم شدن کلاس اول صدای زنگ امد و همه رفتن توی حیاط دختر هم رفت منم دنبالش رفتم که دیدم تنها نشست روی یکی از صندلی ها.
یکدفعه یکی یه مشت زد پشتم که برگشتم و دیدم تهیونگه .

=هی داداش کجایی تو


_سلامت کو بچه پرو.


=علیک


_ درد و علیک.


=ایششش


_ چته


=اممم هیچ.


یه نگاه معنا دار به تهیونگ کردم و دوباره سرم رو برگردوندم سمت دختر.
برگشتم سمت تهیونگ و گفتم:

_هی

= بل

_ بیبینم تو اسم اون دختره رو میدونی ؟
 

به دختر اشاره کردم.

=تهیونگ سری تکون داد و گفت :

= یس ... برا چته

_ هیچ .. همینجوری 


=فکر کنم ... اسمش روناس ... لی رونا 

_ اها

پس اسمش روناس . لی رونا
اسم قشنگی داره... مثل خودش قشنگه
صدای زنگ امد و رونا رفت داخل منم بعد اون خواستم برم که دیدم تهیونگ دستم رو کشید.
برگشتم گفتم :

_چتع


تهیونگ دست کرد توی جیبش و یه فلش درآورد و گفت :


= تا حالا پورن دیدی؟


_شوخی میکنی... مگه همه ی سایت هارو نبستن ... اینو از کجا اوردی !!
من همه جا رو دنبال اینا بودم‌.


= تهیونگ رو مگه نمی شناسی. فقط لازمه یکی از کلاسا رو برامون خالی کنی البته لبتاب یادت نره.


_ دمت گرم بابا.حالا کی ؟


=زنگ بعدی


_ باشه کلاس ورزش رو برات خالی میکنم برو تو دفتر هم لبتاب بردار بگو جونگ کوک گفته.

= اوکی ... فعلا بای.


_ بای تا زنگ بعد.


تهیونگ رفت. منم رفتم سر کلاس .
خیلی وقت بود پاورن ندیده بودم. رفتم سر کلاس و رونا رو دیدم که ساکت سر کلاس نشسته بود و سرش تو کتاب بود.
تکخندی زدم و رفتم و سر جام نشستم. 

 

خو گفتم از مدرسه بر میگردید برای همین گذاشتم 

دوستون دارم ❤️😉 

شرط 45 تا کامنت