به خاطر غرورم P8

HARLEY HARLEY HARLEY · 1402/09/03 21:11 · خواندن 6 دقیقه

ادامه

آدرین*

 

با حرف های فیلیپ به طرز عجیبی گرخیدیم!

ما که تصمیم گرفتیم دیگه سربه سر هم نزاریم😅

بعد ناهار همینجوری هرکی رفت برای خودش!

منم توی فضای سبز  نشستم و داشتم انرژی زا میخوردم.. آخه آمریکا اون شیرکاکائوهایی که من دوست دارم رو نداره!

چشمام به زمین اونطرف دوخته شد که یک پسر و دختر جوون داشتن توش شمشیر زنی بازی میکردن..

بد نبود بازیشون ولی مطمئنم اصلا آموزش ندیده بودن!

_خب شیطان جهنمی اینجا چیکار میکنه!

من_اومده از دست الهی عذاب ببعی نما دوری کنه!

مرینت اومد و نشست جای همون درختی که من بودم..

مرینت_مگه فقط ببعی موهاش فره؟

من_نه!

مرینت_پس چرا میگی ببعی 😂

من_چون عین گوسفند یه منطقه واسه خودت انتخاب میکنی و همرو از توش پس میزنی 😂

مرینت یکی محکم زد روی پام و گفت_پسره اتو کشیده!

من_دلیل دیگه برای گوسفند بودن اینکه دستت خیلی سنگینه!

مرینت_اصن ربطی نداشت!

من_تو که والا چربی پارو به استخون سر توی هر شرایطی پیوند میزنی حالا این یکی رو هم ربط بده😂

دوباره همون نگاه معروف‌شو کرد😂

هردو به زمین‌های اونطرف خیابون خیره شدیم..

_راستی...

بهش نگاه کردم تا ادامه حرفش رو بگه..

_وقتی توی حموم بودیم شنیدم که لقب قهرمان کوچک رو داری؟

من_مردم هر اسمی بخوان روت میزارن!

مرینت_الان به در گفتی که دیوار بشنوه؟؟؟ (آخه خود مرینت هم لقب میزاره روش)

من_بجورایی😂.. حالا چیشد گفتی؟

مرینت_بنظرم جالب بود!

من_چیا میگفتی بهم؟ 😂... به قهرمانن سلام کن!

مرینت_نه اتفاقا خیلی بدوبیراه بهت گفتم 😂🙄

من_میگم ببعی نگو نه!!

مرینت_باهم بازی کنیم؟

من_مگه شمشیرزنی بازی میکنی؟

مرینت_کم و بیش!

من_عجیبا غریبا!!!

مرینت_واویلا مگه من چمه؟

من _مگه چارپایان شمشیرزنی بازی میکنن؟

مرینت _ها والا.. اگر یه موز میتونه قهرمان باشه یه چارپاهم شمشیرزنی بازی میکنه😂

من_به طرز فجیحی قانع شدم!!.. حالا بین این همه خصوصیات چرا موز؟!!

مرینت_اووووووو چه سوالا میکنه.. من چمدونم چرا بهت میگم موز!.. خوب موزی دیگه😐

من_🙄🙄و اندکی در سکوت سپری میکنیم!

بعد از کل‌کل و بحثای ما بازی اون دوتا دختر و پسر هم تموم شد و از زمین اومدن بیرون...

جیم_هوم.. جالب به نظر میاد...

ارن هم از پس جیم بالا رفت و در حالی که چشمش به زمین بود گفت _چه قدر جالب!.. اینجا چه زمین‌های  خوبی داره!

من_اره.....

یومکو_حالا که زمین اینجا هست و ماهم تعدادمون برابره چرا بازی نکنیم؟

فیلیپ ناگهان ظاهر می‌شود.. اگه اینبار خودش نباشه میکشم خودمو!!_اوهوم.. به نظر جالب میاد.. نظر تو چیه نیتن جان؟

نیتن_بلهههههههه بریم.. بازی دخترا علیه پسرا!!

مرینت_باریکلا نسبت به این موز بی استعداد خیلی خوب برای مقدمه اسم گذاشت!

من_ببین این موز بی استعداد چجوری قراره حالتو میگیره!

سینگو_شما دوتا مرغ و خروس هنوز باهم کنار نیومدین؟

کارول_ما الان رسیدیم ولی فکر کنم اینا از قبل همو به جنگ دعوت کردن..

من_اوه.. این پاندا که یا خوابه ما مثل چی میخوره!

مرینت_اولا حتما گشنمه که میخورم،دوما دوست دارم بخوابم، سوما چرا هی لقب عوض میکنی!

من_ماشالا خصوصیات بالایی داری موندم برا کدوم لقب برا م فقط ببعی جوابگو نیست!

مرینت_.....

مرینت رفت تو افق محو شد اصن😂

لارا_بجای بحث کردم پاشین حاضر شین!

منو مرینت یه نگاهی سرشار از حرص و طمع بهم کردیم.. جوری که حس یه قاتل و خلافکار به آدم دست می‌داد!

همه لباسامونو عوض کردیم و با دخترا رفتیم توی زمین‌ها..

فقط سه تا زمین بود برای همین دیگه نوبتی بازی میکنیم...

مرینت_ خیله خوب چون قرعه کشی نداریم از کوچیک به بزرگ!

کارول_تند نرو فسقلی!

من_تا شما دعوا میکنین من میرم خودمو گرم کنم!

جیم_من میخوام بازی کنم..

من_جات تنگه!!.. دوتا زمین دیگه اینجاست

ارن_جیمی پرویی نکن ها منو. فسقلی میخوام بریم بازی کنیم.

من_از جانب خودت تصمیم بگیر!!

جیم_بیاین دیگه پسرا با پسرا که حال نمیده ما اومدیم تفریح..

من_یعنی خیلی فانتزی گفت با دخترا مسابقه بدیم..

مرینت_یعنی به جان خودم خودکشی میکنم باهات بازی کنم!

من_اخخخ جوووون!!!! یعنی دیگه از شرت راحت میشم..

مرینت _واویلا جاتو تنگ نکنم یه وقت!

من_داری تنگ میکنی دیگه!

کارول_یبارم شده به جون هم نپرین!

چارلز_چطوره قرعه کشی کنیم!

همه قبول کردن.. هرکسی یه برگه برداشت و اسمش رو داخلش نوشت..

مرینت_کره موز دریار کلاهتو!

من_به کلام چیکار داری ببعی!

مرینت_تو چی میخوایم بریزیم اسما رو خوب نادون!

من_تو دستمال سر جیم هم میتونی بریزی!

جیم_خفه!

من_طبیعت سر لج برداشته با من!!!

لارا_نمیاد هیشکی....

همه_هیییییییسسس!

لارا_جیگر مار هارا!!! 😂

خلاصه که صدتا حرف زور روی کله ماست و در آخر کلاهمون  ازمون گرفتن🤦‍♂️

اسمارو انداختیم..چون که الکی مثلا خانوما مقدم ترن اونا برمی‌داشتن هر اسمی افتاد باهاش بازی میکردن..

از شاننننننسسسسسس به شدت گند ما فکر کنم حدس میزنین من با کی افتادم...

ولی برای اولین بار از این بدشانسی خوشحال بودم!!

مرینت_من با موزا بازی نمیکنم!

من_کوتاه بیا سیمبا ازون وقت داشتی التماسم میکردی

مرینت_مننننننن؟؟؟؟!!!

من_نه پس من!.. سیمبایی دیگه کاریت نمیشه کرد!

مرینت با یک غیظی گفت_کره موز!

رفتیم تو زمین.. چون مسابقه های بی سابقه ای بود فقط از یک زمین استفاده کردیم...

مرینت:

همینطور بازی ادامه پیدا کرد تا 1_0به نفع اون شد..

یک ضربه از کنار زدم و یک امتیاز گرفتم

آدرین_جالبه!

من_ گفته بودم ما گوسفندا تعادل بالایی داریم؟

ادرین_ازونجایی که خیلی حرف میزنی احتمالا تو گفتی و من یادم نمیاد!

من_خیلی انسان بیشوری هستی!

آدرین _تشکر 😎

بازی ادامه پیدا کرد.. درواقع از 1ساعت بازی 40دقیقش فقط بحث و کل کل بود!

در آخر بازی به نفع آدرین تموم شد.. البته من فقط یه امتیاز فاصله داشتم!

بعد از بازی هردومون رفتیم تا دست و صورتمون رو بشوریم..

همون لحظه صدایی اومد.. انگار آه و ناله بود😵

یکم دور تر از ما یه مبل توی فضای سبز بود و چند تا دختر دور مبل جمع شده بودن!

روی مبل تام دراز کشیده بود...

ادرین که با دیدن تام توی لاک خودش فرو رفت!

من_ای این همون یارو نیست که خیلی خاطرخواهت بود😂

ادرین_خودتو مرده فرض کن...

یکم رفتیم جلوتر..

نام_اه... و اون دختر لباس صورتی که ناگهانی وارد شد.. از عشق تو نگاهش هراسیده شد و از من فرار کرد...

(الان ادرین رو داره میگه!)

من با خنده زدم پشت ادرین_هههههه تسلیت میگم آقا موزه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

ادرین_😑....... 🔪🔪🔪

و اینگونه توسط موز به قتل رسیدیم😂

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


چرا 398 تا بازدید میخوره بعد اون موقع این قدر لایک و کامنت کمه؟؟؟؟؟

واسه پارت بعد.. 
20 لایک❤
50 کامنت💬