Forbidden love p10

𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 · 1402/09/03 09:46 · خواندن 4 دقیقه

ادامه

از زبون مرینت =M

M:صبح از خواب بیدار شدم که متوجه شدم فیلیکس زود تر از من از خواب بیدار شده خیلی استرس داشتم نمیدونم چه شکلی باید با آدرین مواجه بشم از وقتی که با فیلیکس ازدواج کردم دیگه آدرین رو ندیدم امیدوارم که امروز مشکلی پیش نیاد ، از روی تخت بلند شدم و تخت رو مرتب کردم و به سمت حموم رفتم و حموم کردم وقتی که از حموم بیرون اومدم احساس کردم که یه نفر زنگ خونه رو میزنه اهمیتی ندادم لباسام رو پوشیدم و موهام رو با سشوار خشک کردم ، چون موهام لخت بود نیازی نبود تا اتو بکشم ، آرایش ملیحی کردم و یه رژ قرمز روی لبام زدم و از اتاقمون خارج شدم که دیدم فیلیکس داره یه بسته ایی رو باز میکنه که با دیدن من گفت 

*******

از زبون فیلیکس =F

F:وقتی که از اتاقمون خارج شدم وارد آشپزخونه شدم و یه فنجون قهوه خوردم و بعدش به لیام زنگ زدم تا بفهمم کارها به خوبی پیش میره یانه وقتی که به لیام زنگ زدم صداش گرفته بود مشخص بود که برای میلن گریه کرده بود ؛ به روش نیاوردم و درباره ی کارهایی که بهش سپرده بودم تا انجام بده ازش پرسیدم که گفت همه یه کار هارو انجام داده هم لیموزین مشکی و هم راننده آماده هستن بهش گفتم تا ساعت 11به راننده بگه تا با لیموزین مشکی جلوی در خونمون بیاد چون ساعت 12جشن شروع می‌شد و بعد از اینکه این رو گفتم گوشیم رو قطع کردم تا زود تر به راننده زنگ بزنه تا ساعت 11 با لیموزین مشکی جلوی در خونمون باشه ؛ از آشپزخونه خارج شدم که فهمیدم یه نفر داره زنگ خونه رو میزنه درسته از شرکتم بود منشیم لباس های منو و مرینت رو فرستاده بود در خونه رو زدم و لباس ها رو ازش تحویل گرفتم درحال باز کردن بسته لباس ها بودم که دیدم پرنسسم داره از پله ها پایین میاد و گفتم ....‌

مکالمه MوF

F:سلام عزیزم 

M( با ناراحتی):سلام 

M:اون بسته چیه 

F:این بسته لباس هامون هستش یادم رفت بهت بگم وقتی که فهمیدم که قراره به جشن مد گابریل بریم به خیاط مخصوصم گفتم که این لباس ها رو برای من و تو بدوزه ، نگاهشون کن خیلی قشنگن درست نمیگم 

M:آ.....آره قشنگن 

F:خب بهتره که صبحونه بخوری و بعدش لباس هامون رو بپوشیم چون ساعت 11 راننده ام با لیموزین مشکی جلوی در خونه است 

M:لیموزین برای چی ما میتونستیم با ماشین خودمون هم بریم

F:نه عزیزم این جشم خیلی مهمه و افراد مهمی قراره داخل این جشن حضور داشته باشن پس بهتره که با لیموزین بریم 

M:باشه پس من میرم صبحونه بخورم راستی تو صبحونه خوردی 

F:نه فقط یه فنجون قهوه خوردم ، خودت که میدونی عادت ندارم صبحونه بخورم تو برو بخور 

M:باشه 

*******

از زبون مرینت=M

M:فیلیکس بهم گفت که داخل اون بسته لباس های منو و خودش هست که داده خیاط مخصوصش بدوزه واقعا قشنگ بودن ، فیلیکس بهم گفت که قراره ساعت 11به جشن بریم من میدونم چرا فیلیکس لیموزین گرفته و منظورش از مهمون های مهم قطعا آدرین بوده فیلیکس با این کاراش فقط میخواد آدرین و گابریل رو اذیت کنه ....‌

******

از آدرین=A

A:از خواب بیدار شدم میتونم بگم امروز بدترین روز زندگیمه چون قراره عشقم رو کنار پسر خالم ببینم و این واقعا برام دردناکه ! از روی تخت بلند شدم و تختم رو مرتب کردم به سمت حموم رفتم و حموم کردم بعد از حموم لباس های جشن رو پوشیدم یه شلوار مشکی با کفش های مشکی با پیراهن مردونه سفید که آستین هاش رو جمع کردم و سه تا از دکمه هاش رو باز گذاشتم که باعث می‌شد بیشتر بالا تنم معلوم باشه،ادکلنی که مرینت روز تولدم بهم هدیه داده بود رو زدم وقتی که اون ادکلن رو بو میکنم یاد عشقم می‌افتم......

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خب این پارت طولانی بود 

شرط پارت بعدی 

40تا کامنت و 17تا لایک 

راستی لایک های پارت 8رو هم به شرط برسونید 

پارت بعدی پارت مهمیه 

بای