Forbidden love p8

𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 · 1402/09/01 22:48 · خواندن 4 دقیقه

ادامه

F:ازت میخوام که یه لیموزین مشکی با یه راننده تا هفته ی بعد برام پیدا کنی

L:لیموزین مشکی و راننده برای چی میخوای

F:هفته بعد قراره به جشن مد گابریل آگرست ، شوهر خالم برم برای همین میخوام یه لیموزین مشکی با راننده میخوام

L:خب که این طور باشه تمام سعیم رو میکنم 

F:ممنونم بابت کمکت

L:یه سوال ازت دارم 

F:بگو می‌شنوم

L:قراره مرینت هم با خودت ببری

F:آره 

L:قطعا آدرین هم داخل جشن مد پدرش حضور داره درسته 

F:آره درسته آدرین هم قراره بیاد 

L:ببین فیلیکس با اینکه من کمکت کردم تا از خانواده آگرست ها انتقام بگیری اما دیگه داری زیاده روی میکنی تو با انتقام گرفتن از آدرین نابودش کردی حالا قراره داخل جشن مدی که قراره پدرش برگزار کنه با بردن مرینت به این جشن همراه خودت قراره اذیتش کنی 

F:آره حالا که فکرش رو میکنم همون بهتر که از آدرین انتقام گرفتم به جای گابریل چون این طوری با اذیت کردن آدرین درواقع گابریل رو هم اذیت کردم و این واقعا برام لذت بخشه 

L:فیلیکس گناه آدرین این وسط چی بود؟

F:لیام تو خودت بهم کمک کردی تا از خانواده آگرست انتقام بگیرم حالا به جای طرفداری از من داری طرفداری آدرین رو میکنی!

L:من هنوز هم طرفدار تو ام هرچی باشه تو دوست صمیمی من هستی من غم از دست دادن عشق رو تجربه کردم و الان حال آدرین رو کاملا درک میکنم

F:میدونم که آدرین رو درک میکنی اما مراقب حرف هات باش حالا هم دست از احساساتت بکش کاری که بهت گفتم رو انجام بده!

L:باشه اما این رو یادت باشه که آدرین تورو مثل برادرش دوست داشت تو در حقش خیلی بدی کردی

F(با خنده):خودمم میدونم ! خب من دیگه باید برم خداحافظ 

L:خداحافظ 

******

از زبون لیام=L

L:بعد از صحبت کردنم با فیلیکس به سمت خونه برگشتم باورم نمیشد فیلیکس مغرور بود اما الان مغرور تر هم شده وقتی که به خونه رسیدم به پدرم زنگ زدم ، پدرم چون نمایشگاه ماشین های لوکس رو داشت قطعا داخل نمایشگاهش لیموزین مشکی داشت وقتی که به پدرم زنگ زدم و ماجرا رو براش تعریف کردم گفت که یه لیموزین مشکی داره برای همین ازش خواستم تا اون رو برای فیلیکس نگه داره ....

****

از زبون مریمت=M

M:همینطور که داشتم به حلقه ی داخل دستم نگاه میکردم روی تخت خوابم برد و بعد از یک ساعت با صدای رعد و برق از خواب بیدار شدم که متوجه شدم داره بارون میباره به سمت پنجره رفتم و پنجره اتاقمون رو باز کردم و دستم رو بیرون از پنجره بردم ، قطرات بارون روی دستم می‌ریخت و واقعا لذت بخش بود و بهم آرامش میداد که یکدفعه فیلیکس در اتاق رو باز میکنه و وارد اتاق میشه ...

******

از زبون فیلیکس =F

F:بعد از صحبتم با لیام روی مبل نشستم و فیلم نگاه کردم خسته بودم و همون طوری روی مبل خوابم برد بعد از یک ساعت با صدای رعد و برق از خواب بیدار شدم و به سمت اتاقمون رفتم تا بفهمم مرینت داره چه کار میکنه در اتاقمون رو باز کردم که دیدم مرینت پنجره اتاق رو باز کرده و دستش رو بیرون از اتاق برده و قطرات بارون آروم آروم روی دستش می‌ریخت با وارد شدن من به اتاق به سمتم برگه و من رو نگاه کرد و گفت....

مکالمه FوM

F:مرینت یه سوال ازت بپرسم 

M:بپرس 

F:تو هنوز آدرین رو دوست داری 

M: برای چی این سوال رو ازم میپرسی

F:سوالم رو با سوال جواب نده!جواب سوالم رو بده تو هنوز به آدرین علاقه داری 

M:آره بهش علاقه دارم خب که چی 

F:سعی کن که فراموشش کنی چون تو دیگه الان زن منی و منم شوهرتم اگر فراموشش نکنی مجبورم به آدرین آسیب برسونم قطعا تو نمیخوای که آدرین آسیبی ببینه پس فراموشش کن چون اگر نکنی مم کاری میکنم که فراموشش کنی فهمیدی!

M(با لحن سرد):آره فهمیدم 

F:خوبه!

 

 

 

 

 

 

خب اینم از این پارت 

پارت طولانی بود 

شرط پارت بعدی 40تا کامنت و 20تا لایک 

راستی لایک های پارت قبلی رو به شرط برسونید 

بای بای