Forbidden love p7
ادامه
از زبون فیلیکس=F
F:به سمت تلفنم رفتم و به لیام زنگ زدم اون بهترین دوستمه و همیشه بهم کمک میکنه،لیام توی این مدت سرنوشت تلخی داشته و لیام بهم خیلی کمک کرد تا بتونم از خانواده آگرست انتقامم رو بگیرم بهش زنگ زدم و بعد از چند دقیقه جواب داد....
****
از زبون لیام=L
L:از اون اتفاق پنج ساله که میگذره و من هنوز باور نکردم که برای همیشه منو تنها گذاشته دقیقا پنج سال پیش همین موقع بود که با دوست دخترم میلن بیرون رفتم دقیقا پنج سال پیش همین موقع مثل الان هوا ابری بود و میلن عاشق هوای ابری بود داشتیم داخل خیابون شانزلیزه قدم میزدیم و میخواستیم از خیابون رد بشیم که یک دفعه یه ماشین با سرعت خیلی زیاد به من و میلن میزنه من نزدیک تر به ماشین بودم تا میلن اما میلن همون لحظه میمیره و منم تا یه مدتی داخل بیمارستان تحت مراقبت های ویژه بودم اون لحظات خیلی برام سخت بود که رفتن میلن رو باور کنم با اینکه پنج ساله از اون موقع میگذره اما هنوز رفتنش رو باور نمیکنم خیلی دلم براش تنگ شده ای کاش فقط یک بار دیگه ببینمش و گونه اش رو ببوسم ، لباسام رو عوض کردم و داخل خیابون قدم میزدم و همینطور اشک میریختم توی این پنج سال همش قرص اعصاب و قرص آرامش بخش میخورم تا بلکه حالم بهتر بشه اما دیگه قرص ها هم روم اثری ندارن داخل افکارم غرق شده بودم و اشک میریختم که متوجه شدم گوشیم داره زنگ میخوره به گوشیم نگاه کردم و دیدم که فیلیکس بود بهترین دوستم جوابش رو دادم
مکالمه FوL
F:سلام رفیق حالت خوبه
L:سلام نه خوب نیستم دلم گرفته خودت که بهتر از من دلیلش رو میدونی
F:آره میدونم راستش کارت داشتم
L:چه کارم داری
F:میخوام که ......
خب اینم از این پارت
شرط پارت بعد 30تا کامت و 20تا لایک