بازی عشق p¹

. 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. · 1402/08/30 21:33 · خواندن 6 دقیقه

بچه‌ها من نویسند رمان قمار عشق هستم دیگه رمان قمار عشق پارت های آخره قرار این رمان رو بزارم حمایت فراموش 

___rona____
این روزا اصلا حالم خوب نبود.
افسردگی کامل گرفته بودم.
تموم دوستام رو از دست داده بودم،تمام وسایل هامو از دست دادم .
اتاق بزرگم ، عروسکام ، پولام ، زیورآلاتام ولی هیچ کدومش مثل غم از دست دادن مامانم نبود.
مامانم بهم قول داده بود که کنارم بمونه
وقتی رفت زندگی من سیاه شد.
پدرم هر وقت میومد خونه مست میکرد و من رو زیر بار کتک می گرفت.
تمام بدنم کبود کبود میشود .
گناه من چی بود ؟
مگه من چیکار کردم ....

تو مدرسه همه من رو هرزه صدا میکنن ..
خیلی بده نه ؟
ادم یکدفعه ای همه چیزش رو از دست بده ..‌
البته همه چیز من به وسایلام و اتاقم و پولام نبود ...
همه چیز من مامانم بود ...
که ترکم کرد
دنیا دیگه از این بدتر میخوای سرم بیاری ؟!
هر روز که میرم مدرسه دخترای قلدر مدرسه جمع میشن و کتکم میزنن و کتابام رو پاره میکنن و میرن
وقتی میخوام غذا بخورم میام و غذام رو میریزن توی آشغال دونی

گناه من فقط این بود که به دنیا آمدم...
دیگه نمیکشم
دیگه خسته شدم 

صبح*
چشمام رو باز کردم
امروزم مثل روزهای دیگه باید برم به مدرسه ی کوفتی و بعدش برم سر کار تا یه پولی در بیارم تا باهاش غذا و لباس بخرم.
از روی تخت بلند شدم و روش نشستم.
کش موم رو از روی میز برداشتم و موهام رو بستم .
موهام بلند بود ، ولی موهای بلند برای ادمای شاده نه برای من بد شانسِ افسرده .

بلند شدم و رفتم توی دست شویی .
نگاهی به خودم توی آینه کردم.
صورتم سفید شده بود مثل مرده ها البته بایدم اینطوری باشه کسی که نه خواب داره نه خوراک باید توقع زیادی ازش داشت؟
از دستشویی بیرون امدم و درش رو بستم.
رفتم توی آشپز خونه و یدونه خرما گذاشتم توی دهنم.
کل صبحونه ی من یه خرما بود .
از آشپز خونه بیرون امدم .
رفتم تو اتاق و لباسهای مدرسم رو پوشیدم.
کولم رو برداشتم و سمت در رفتم و کفشام رو پوشیدم.
در رو باز کردم و از پله ها پایین رفتم و از ساختمونی که یه اتاقک کوچیکی داشت برای زندگی کردن دور شدم.
تو راه همه نگام میکردن . انگار یه آدم مریض دیده بودن .
خیلی حس بدیه

رفتم توی حیاط مدرسه داشتم میرفتم تو که سه تا دختر قلدری که همیشه برای من قلدری میکردن جلوم رو گرفتن.


÷ به به ، بیبین کی آمده


×اووووووه ، رونا خانم ، نکنه دلت میخواد استخون ها تو بشکنیم .


به حرف هاشون توجه نکردم و از کنارشون رد شدم. 

 

 

خو چون تازه آرمی شدم اینو گذاشتم 

 

دوستون دارم 

شرط 15تا کامنت