Forbidden love p3
ادامه
از زبون فیلیکس =F
F:به سمت شرکت رفتم و به نگهبان شرکت گقتم که ماشینم رو به پارکینگ ببره خودم هم وارد شرکت شدم وقتی وارد شرکت شدم تمام کارمند ها با دیدن من بهم سلام کردن من هم خیلی جدی بهشون سلام کردم و به سمت اتاقم رفتم و وارد اتاقم شدم،پشت میزم نشستم که متوجه شدم چند تا طرح نیمه کاره روی میزم هستش؛طرح ها رو کامل کردم و به منشیم دادم تا طرح ها رو به خیاط ها بده بعد از اینکه منشیم از اتاقم بیرون رفت شروع کردم به طراحی کردن لباس برای خودم و مرینت که داخل جشن مد گابریل بپوشیمشون وقتی کارم تموم شد به طرحم نگاه کردم خیلی قشنگ شده بود لباس من و مرینت ست بود مطمئنم وقتی من و مرینت این لباس ها رو بپوشیم تمام نظرها جلب من و مرینت میشه ؛بعد به منشیم رو صدا زدم و طرح ها رو بهش دادم تا به خیاط مخصوصم بده ،خیاط مخصوص من فقط لباس هایی که ویژه هستن رو میدوزه مثل لباس من و مرینت خیلی خوشحال بودم چون قراره هفته بعد تمام نظرات جلب من و مرینت بشه خیلی دوست دارم قیافه آدرین رو ببینم وقتی که مرینت رو کنار من میبینه ....
********
از زبون مرینت=M
M:وقتی که حاضر شدم از اتاقمون اومدم بیرون و وارد آشپزخونه شدم و یک فنجون قهوه خوردم بعد از خوردن قهوه ام به سمت گوشیم رفتم و به آلیا زنگ زدم از وقتی که با فیلیکس ازدواج کردم بهم اجازه نمیده به کسی به غیر از مادر و پدرم زنگ بزنم برای همین وقتی که خونه نبود یواشکی به آلیا زنگ میزنم اون تنها کسی هستش که میتونه داخل این وضعیت کمکم کنه برای همین بهش زنگ زدم انگار منتظر بود بهش زنگ بزنم بعد از بوق اول جوابم رو داد...
*******
از زبون آلیا=A
A:داشتم با نینو فیلم نگاه میکردم که متوجه شدم گوشیم داره زنگ میخوره به گوشیم نگاه کردم مرینت بود بلافاصله جواب دادم ، مرینت الان از لحاظ روحی توی شرایط مناسبی قرار نداره و فقط منم که میتونم آرومش کنم
مکالمه MوA
A:سلام دختر
M:سلام آلیا خوبی
A:ممنونم حالت خوبه
M:حالم ! دارم دیوونه میشم انگار دارم داخل زندان زندگی میکنم حالم خیلی بده همش به آدرین فکر میکنم
A:مرینت تو دیگه ازدواج کردی باید آدرین رو فراموش کنی
M:نمیتونم آلیا !نمیتونم فراموشش کنم فکرش از ذهنم بیرون نمیره اون پسر رویاهای من بود حالا چه شکلی فراموشش کنم من عاشقش بودم اون هم عاشقم بود
A:درکت میکنم مرینت اما با این کار ها فقط داری به خودت آسیب میرسونی ؛مرینت من قبلا بهت گفتم الان هم میگم آدرین رو فراموش کن اصلا فراموش کن پسری به اسم آدرین وجود داشته فراموش کن که عاشقش بودی فراموش کن که پسری به اسم آدرین عاشقت بوده مرینت من چون نمیخوام اذیت بشی دارم این حرف ها رو بهت میزنم پس به حرفام خوب فکر کن
M:باشه سعیم رو میکنم اما بعید میدونم بتونم موفق بشم A:تو میتونی هر موقع هم که نیاز به کمک داشتی میتونی روی من حساب کنی
M:باشه ممنونم من دیگه باید برم هر لحظه ممکنه فیلیکس برگرده
A:باشه مراقب خودت باش خداحافظ
M:تو هم مراقب خودت باش خداحافظ .....
خب اینم از این پارت بابت حمایتاتون برای پارت قبل ممنونم از پارت بعدی آدرین وارد داستان میشه برای پارت بعد
30تا کامنت و 15تا لایک
بای بای