روز و شب عاشقی P6
سلام به همه:)
چخبرا؟
ممنون از حمایتاتون♡
برید ادامه❤️✨️
ساعت ۴ و نیم...
توی گوشی بودیم که یهو چشمم به ساعت افتاد...
۴ و نیم شده بود
M:میگم آلیا
A:بله؟
M:ساعت ۴ و نیمه ! به نظرت حاظر نشیم؟
A:عه ؟ پس حاظر بشیم ... بلند شو
M:باش
بلند شدیم و شروع کردیم به حاظر شدن...
اول من رفتم حموم و آلیا لباسشو انتخاب کرد...
بعد که من از حموم اومدم ، آلیا رفت حموم.
یه شلوار بگ مشکی،نیم تنه ی سبز،کت مشکی،کیف سبز و کفش مشکی پوشیدم.
یه میکاپ متوسط کردم و موهامو دم اسبی بستم.
آلیا هم کاراشو انجام داد و بعد از خونه رفتیمبیرون.
داشتیم از راه پله پایین میومدیم که یهو من وایستادم!
آلیا صورتشو برگردوند و گفت
A:مرینت؟!چی شده؟
M:آلیا!ما چجوری میخوایم بریم؟
A:چی؟منظورت چیه؟
M:بابا...ما نه رانندگی بلدیم و نه اونجا نزدیکه!چجوری میخوایم بریم؟
A:وای ! فکر اینجارو نکرده بودم!هوممم.... وایسا ...
گوشیشو از کیفش در اورد و به یکی زنگ زد.
A:الو؟سلام...ببخشید یه مشکلی هست که امیدوارم بتونی حل کنی
ناشناس:بفرما گوش میدم
A:ما قراره بریم بستنی فروشی آندره...و وسیلهنقلیه نداریم!میتونی مارو برسونی؟؟ببخشید البته...
ناشناس:نه نه هیچ مشکلی نداره... اتفاقاخودمم قرارهبیام.
A:عه چه خوب
ناشناس : ساعت ۵ و نیم دم در خونم ، لطفا آدرست رو برام پیامک کن
A:باشه حتما ... و ممنون
ناشناس:خواهش میکنم
آلیا گوشی رو قطع کرد ...
من مثل روانی ها دوییدم سمتش و گفتم
M:کی بود؟ چیبود؟ کی قراره بیاد؟میشناسمش؟ماشینش چیه؟شمارشو از کجا اوردی؟جواب بدهههه
A:آروم باش مرینتتتت!!خودت میفهمی کیه
نشستم رو یوی از پله ها ، آلیا هم همینطور
منتظر بودیم این شخص ناشناس بیاد دنبالمون
بوقققق بوقققققق!!!
با صدای بوق پاشین از جام پریدم...
M:وای چیشده؟
A:فکر کنم رسید
بدو بدو رفتم پایین ...
کنجکاو بودم ببین این شخص ناشناس کیه؟....
رفتیم سمت ماشین...
یه ماشین خفن با رنگ مشکی
یهو شیشه ی ماشین به پایین اومد...
باورم نمیشد کی بود...
اون....
برو پایین تر تا بفهمیکه بود...
پایین تر
رسیدی
اون....
نمیگمممم😂
پایان پارت😂😃
ببخشید کم بود میخواستم جای حساس تموم کنم
برای پارت بعد ۲۴ کامنت و ۲۰ لایک
بابای