p11 ؟Love or entertainment
بچه ها به زودی فصل اغاز میشه جون هرکی زنده و مردشو دوست دارین حمایت کنید ❤️.
که یهو نینو از حال رفت و روی نیمکت افتاد من فقط کپ کردم بودم و به نینو خیره شده بودم داشتم میلرزیدم رفتم بالای سرش
من : نینو نینوووووووووو
یهو بلند شد
نینو : آها که نگرانم نیستی خیلی منطقی
اخم هامو توهم کردم و گفتم: ای درد زهرم ترکید حالا عین ادم میشنی باهات حرف دارم یا نه ؟
نینو : میشینم
من: خب ببین داداشم....
حرفم رو قطع کرد
نینو : یا خدا معلوم نیست چه سمیه
من : عه واستا زرمو بزنم داداشم گفته اگه دوست پسر نداری یکی از دوستام میاد در نقش دوست پسر حواسش بهت هست تا مشکلی پیش نیاد منم برای اینکه دست از کردم برداره گفتم اره دارم
و متاسفانه گفته همین شنبه میخوام ببینمش و گفتم اگه میشه تو کمکم کنی ( قیافشو مظلوم میکنه)
نینو: ای وایی بد گندی شد که.... خب من میتونم کمکت کنم
خیلی خوشحال شدم
من : واییی ممنون ممنون ممنون
ولی در قیافه خدایا دارم چه غلطی میکنم خاصی موج میزد
وی: خب شما دوتا پرنده عاشق چیکار میکنین
من و نینو : تو الان چی گفتی
چشم هامون رو بزرگ کردیم و با حرص به وی خیره شدیم
وی : ب به خدا هیچی عه زنگ خورد باید بریم سرکلاس
کوله ام رو برداشتم و رفتم سمت کلاس فتم برای فردا استرس داشتم نکنه یهو نینو یه سوتی بده به فنا بریم
خودم یه کاری بکنم ای خداااااااااااااا این چه غلطی بود کردم
دستام رو روی سرم گذاشتم و رو میز قرار دادم
دیدم نینو وسط کلاس ایستاده و داره ادای استاد ماریانا رو در میاره کل کلاس از خنده منفجر شده بود
یهو دیدم استاد داره میاد با دست به نینو علامت دادم که بیاد بشینه سرجاش خداروشکر به موقع رسید و کسری بعد از نشستن نینو استاد اومد تو کلاس
نینو دستش رو روی پیشونیش گذاشت و گفت: اخیش یه ثانیه با به فنا رفتن فاصله داشتم
اگه منو میدید سر از تنم جدا میکرد
ناگهان استاد اسم نینو رو صدا زد
نینو : ببله استاد ؟
استاد: اقای لاحیف شما ........ استاد جایگزین
هستی چون ممکنه چند روزی من نیام شما باید جای من تدریس کنی
نینو: چسم استاد چیز چشم استاد
بعد دانشگاه......
دوباره بعد تموم شدن دانشگاه نینو غیب شد
اخه اسپری نامرئی میزنه بعد کلاسها
وی : بیا بریم امروز اضافه کاری داریم
من : اوم باشه اومدم
دویدم سمت وی و راه افتادیم امروز دوباره هم مگان نبود باید یه خبری ازش میگرفتم
وی : خب پس بلاخره حستو بهش گفتی
من : چی کی کجا این حرفا چیه میزنی فقط برای خلاصی از گیر های مداوم مارشال ازش کمک گرفتم
وی: همونم خوبه راستش قیافه شما اصلا شبیه دوتا دوست نیست
من : نخیر مغز شما در تخته رو هم باهم شیپ میکنه
وی ضربه ای به شونم زد و به راهش ادامه داد
نزدیک کافه ماشی رو دیدم ( ماشی= مارشال خلاصه شده)
من: وی تو برو داخل منم میام
م : خب دوز پسرت کجاست ؟
من : گفتم فردا میارم ببینش تو جیبم که نذاشتم
به صورتم خیره شد
م : دروغ که تو کارت نیست
صدام رو صاف کردم و گفتم: دروغ ؟ اخه من چه دروغی دارم به تو بگم
م : آخه من چمی دونم
من : فعلآ خدانگهدار تا فردا
رفتم داخل کافه لباس عوض کردم و شرع کردم به کار کردن بع چند دقیقه حس کردم گویم داره زنگ میخوره رفتم داخل رختکن و دیدم مگان زنگ زده
من : بله ؟
مگان :سلام خوبی ؟ من مریض شدم چند روزی نمیتونم بیام خیلی متاسفم بعدا جبران میکنم
من : خوبم نه بابا این چه حرفیه حدس میزدم حالت خوب نباشه اشکالی نداره خوب استراحت کنم منم الان باید برم به کار های کافه برسم
مگان : لطف به مدیر اطلاع بد خدانگهدار
و تلفن رو قطع کرد به سمت دفتر مدیر رفتم اما اونجا نبود رفتم داخل آشپزخونه و قضیه رو به وی هم گفتم
برگشتم به سالن تا کار مشتری هارو راه بندازم اما دیدم کافه خالیه خالی شده
بوی گاز عجیبی به دماغم خورد وی رو صدا زدم
وی: چی شده ؟
من : بوی گاز میاد شاید بهتره باشه بریم
وسایل رو از داخل رختکن برداشتیم و رفتیم بیرون
دیدم مدیر بیرون واستاده
مدیر: دخترا از مغازه دور شین ممکنه منفجر بشه
به سمت اقای مدیر رفتیم
من : چی شده آقای مدیر ؟
مدیر : حس میکنم گاز جدیدی که آوردیم درست لوله گذاری نشده و گاز داده مگان همیشه حواسش به این چیزا بود
من : متاسفانه مگان مریض شده چند دقیقه پیش با من تماس گرفت و خواست که بهتون اطلاع بدم
وی : یعنی الان ما بریم خونه ؟
مدیر: بله دخترم تا من به این مشکل رسیدگی میکنم شما برید کافه امروز تعطیله
من و وی : چشم قربان
از اقای مدیر خداحافظی کردیم و به سمت خونه راه افتادیم وقتی رسیدیم وی گفت که ناهار رو اون درست میکنه منم کمی لباس و یه حوله برداشتم تا برم دوش بگیرم
بعد حمام....
موهام رو خشک کردم لباس هام رو پوشیدم و رفتم پایین تا ببینم غذا آماده هست یا نه
وی : به به بفرما ناهار یه همبرگری من پخته ام چل پنیر چل خیارشور
من : جونننن اومدم سهم منو نخور
رفتم سر میز و شروع کردم به غذا خوردن
بعد غذا رفتم تا یکم بخوابم
وقتی بیدار شدم گوشیم رو برداشتم یه پیام از نینو داشتم
نینو : من فردا باید کجا بیام ؟
من : برات ادرس میفرستم بیا
نینو : خب داداشت نمیگه چرا این زودتر اومد اون دیر تر ؟
من: اهه راست میگی حواسم نبود پس چطوره تو پارک نزدیک خونه ی من قرار بزاریم تا باهم بریم
نینو: اها باشه پس فعلآ خداحافظ
فردا صبح
ساعت ۱۰ به زور خودمو از تخت جدا کردم دست صورتم رو شستم موهام رو شونه کردم و برای خودم صبحانه اماده کردم وی هنوز خواب بود گفتم بهتره بیدارش کنم ما قرار بود ساعت ۱۲ بریم کافه ۱۱ نیم باید از خونه میزدم بیرون یه لباس استین توری صورتی کم رنگ شلوار جین انتخاب کردم کیف هم یه کیف سفید شیری برداشتم لباس هام رو عوض کردم گوشی یه اینه و کیف پول گذاشتم و راه افتادم
تقریبا ۱۱ رب شده که نینو اومد و راه افتادیم
رسیدیم به کافه و کمی بعد مارشال رسید
م : سلام علیکم پس خواهر ماهم رفته قاطی مرغا
قیافه نینو درهم برهم بود انگار هم خورده
من : سلام
نینو : سلام خوبی ؟
مارشال دستش رو برد جلو و با نینو دست داد
م : سلام خوبم من...
نینو : مارشالی بردار بزرگ الیا
م : عهه پس نیاز به معرفی نیست
نینو: من نینو ام خوشبختم
م : همچین
کمی بعد....
م : ای خدا چرا تو انقدر بی جونی و یخی
نینو: چطوره یه نوشیندنی بخوریم
من : موافقم
م : موافقم
نینو رفت نوشیدنی بگیره وقتی برگشت یه لبخند عجیب داشت سرم رو سمتش خم کردم و گفتم: نینو چه شکری خوردی ؟ جان ما بگو
نینو: هیچی فقط خواستم یکم بخندونمش تا ببینه بی جون و یخ نیستم
م : ممنون
نینو:خواهش میکنم
مارشال در نوشیندنی رو باز کرد و گاز نوشیندنی رفت بالا کلش ریخت رو سر و کله مارشال
نینو: ای وایی فکر کنم یه خورده تکونش داده باشم
م : ای پسره ی خوش نمک
نتونستم جلوی خندم رو بگیرم و زدم زیر خنده مارشال شبیه موش اب کشیده شده بود
نینو: خودت گفتی کسلی منم خواستم ثابت کنم خیلی هم سرحالم
م : اگه یکم بلندتر هم حرف میزدی میفهمیدم
من : ولی موش خوبی میشیا
م : ببند خواهر کلم بیا رو توهم بریزم موش بشی
خودمو عقب کشیدم و گفتم: نه ممنون نیاز نیست
نینو شروع کرد به خندیدن به ما دوتا
گارسون: جناب حوله نیاز دارید؟
م : بله لطفا
گارسون یه حوله به مارشال داد تا کمی موهاشو خشک کنه
من : خب بیا اینم دیدی حالا فهمیدی دورغ نمیگم
نینو : عه اقا من اسم دارم این به وسایل میگن نه به من : رد میشه
نینو نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: خب دیگه ما باید بریم
م: کجا به این زودی ؟
من : چیزه یه کاری برای من پیش اومده باید بریم
م : حالا من که میفهمم چیکاره
من : نکنه میخوای بیای دنبالمون ؟
م : شاید
از مارشال خداحافظی کردیم و به سمت پارک راه افتادیم روی یه نیمکت نشستیم که یهو نینو یه کتاب قد کنده اورد بیرون
نینو: خب بریم سراغ درس
من: ای درس کوفت درسو مرض درسو درد بی درمان
نینو: غر غر نکن این دنیا یعنی فقط درس
من : ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
هرچی هم خودزنی میکردم بازم نینو ول کن نبود پس در اخر رفتیم پای درس
مشغول خوندن بودیم که یهو نینو دست هاش رو دورم حلقه کرد و منو توی بغل خودش کشید
نینو: داداشت داره از پشت بوته ها مارو نگاه میکنه طبیعی رفتار کن تا به فنا نریم
زیر لبی باشه ای گفتم و به خوندن ادامه دادیم
بغل نینو یه حس آرامش خاصی داشت انگار دوست داشتم همیشه بغلم کنه بعد چند دقیقه منو از بغل خودش در اورد
نینو: میشه یه سوال ازت بپرسم
من : باشه حتما
نینو: تو چرا مثل گوجه فرنگی گل انداختی ؟
من: چون هوا سرده
نینو: هوا ۲۹ درجه است و سرد نیست
من : لباس هام زیادی گرمه گرمم شده
نینو: لباس تو ۸۰ درصد توره و اصلا گرم نیست
ای بابا چرا نمیشه این بشر رو پیچوند الان من بهش بگم بغلم کردی خجالت کشیدم که نمیشه
من : آخه من چمی دونم اصلا
نینو: باش من که خودم میدونم
من : وقتی میدونی پس غلط کردی پرسیدی
نینو شروع کرد به خندیدن
نینو: خب شما میخوای بری خونه ؟
من : نه
نینو: پس چطوره بریم سینما البته اگه میخوای
چشم هام از تعجب گشاد شده بود
من : نینو تو خوبی سرت به جایی خورده ؟
داداشم هنوز داره نگاهمون میکنه ؟
نینو: من و مغزم کاملا سالم هستیم اگه نیمخوای که بریم سراغ درس
من : نه نه غلط کردم همون سینما خوبه
نینو: باش
راه افتادیم به سمت سینما
نینو : خب من یه کاغذ از لیست فیلم های تازه ی سینما دارم بیا یکی رو انتخاب کنیم
کاغذ رو داد دست من
من: اقای جانسون ۵ تیشرت برای پنج شنبه میخواد فیلمه ؟
نینو: ای وایی نه اون طرف لیست فیلم ها هست
کاغذ رو برگردونم و لیست فیلم هارو دیدم و شروع کردم به خوندن
با دست یه فیلم رو نشون دادم و گفتم: این چطوره ؟
نینو: خوبه چون همین الآن هم رسیدیم من میرم بلیت بگیرم تو همینجا منتظر بمون نینو بلیت هارو گرفت و رفتیم داخل سالن سینما کمی بعد فیلم شروع شد فیلم خیلی قشنگی از داستان بگیر تا مفهوم و شخصیت ها خیلی ازش خوشم اومد
بعد سینما از نینو تشکر کردم و به سمت خونه برگشتم امروز خیلی بهم خوش گذشته بود اون بغل سینما ک و اون بلای خنده داری که سر مارشال اومد روز واقعا خوبی بود وقتی رسیدم خونه یه یادداشت دیدم که وی گفته بود با مکس بیرون رفته لباس هام رو عوض نکرده رو تخت ولو شدم و گوشیم رو دستم گرفتم
توی اینستا رفتم و تا میتونستم کلیپ دیدم
کراکتر : ۹۷۵۱
خب بچه ها لایک و کامنت فراموش نشه خیلی بهم انرژی میده ❤️😘
این کاور فصل ۲ هست 👇