به خاطر غرورم P7
من آمده ام😎
کیا دلشون برا من تنگ شده بود😐😁 راستشو بگید ناراحت نمیشم😌
واسه خوندن پارت جدید برید ادامه
آدرین*
توی خواب عمیق بودم.. به طرز عجیبی شب قبل خسته شدم برای همین اصن یادم نمیاد رفتم توی اتاق.. نرفتم.. فقط میدونم تنم گرفته بود از بس این سرامیکی لامصب رو تی کشیدم..حالا کاش بهم دستش هم میداد چهار دستو پا اونم تازه با دستمال هتل به اون بزرگی رو تمیز کردم..
هوا خیلی خوب بود.. باز یادم شده بود پرده رو بکشم نور آفتاب چشمامو میزد...
دستمو بردم بالا تا پرده رو بکشم.. اخیش دیگه خبری از آفتاب نبود.. اومدم غلت بزنم به پهلو بخوابم یهو پرت شدم توی آب...
حالا شنا کردم اومدم بالا میبینم بله.. دیشب روی این تیوپ بادی های بزرگ که شکل صدفن خوابم برده بود😑
با جیغ بلند فرفری خانوم کل جماعت چپونده شده در هتل به استخر نگاه کردن ببینن کی نفله شد😂!
من_چته تو!!!
مرینت_کوفته چته تو ما اینجا چیکار میکنیم؟
من_خوابمون برده!.... پس چجوری پرده رو کشیدم؟
مرینت_احمق!.. چیزی که کشیدی پرده نبود لباس بنده بود!!!
من_اخ آخ آخ پس چه لحظه ای رو از دست دادم😂
مرینت_😐
هردو با شما کردن از استخر اومدیم بیرون...
مرینت_وای مثل موش آب کشیده شدم!!!!
من_منه بدبخت الان باید رو تخت خواب باشم!
مرینت_تو بدبخت نیستی!.. تو موزی! 😂🍌(یادم شد بگمتو این رمان موهای ادرین یکم تیره هست😐کلا این روزا دارم میراکلس رو عوض میکنم😐😂)
من_اینو از کجات در آوردی؟ واقعا خیلی کنجکاوم!
مرینت_ای بیتربیت میخوای بدونی از کجا در میارم😂
من_نه بالا غیرتت همو موز بگو خودش جای شکر داره😶
مرینت_تو نمیخوای لقب بزاری؟
من_مگه رو ببعی هم لقب میزارن😂🐑
جوری نگام کرد حس کردم الان ترور میشم!
مرینت_بگی یه کاری کنیم.. امروز هم رو نمیبینیم و کار به کار همدیگه نداریم!
من_عالیه!
با اینکه قرار بود جداشیم. ولی مسیرمون یکی بود...
مرینت_باز چرا داری این طرفی میای؟
من_خوب ببعی!.. میخوام برم لباسامو عوض کنم..
مرینت_ازون طرف برو.
من_خوب وقتی دری که به طبقات راه داره این طرفیه مگه خولم دوساعت دور بزنم 😑
مرینت_به خل بودنته شکی نیست ولی بیا منم دارم میرم تو اتاقم.
من_مگه من پرسیدم کجا میری؟ 😂
مرینت_اخ که دلم میخواد....همینو بکوبم تو کلت!
و کوزه ای که کنارش بود رو برداشت و بلند کرد..
منم نیشخند زدم و رفتم سمت آسانسور ها..
دوتا آسانسور داشت ولی یکیش طبقه 37بود و منم خب حوصله نداشتم این همه وایستم... برای همین آسانسور دیگه که طبقه15بود رو زدم...
آسانسور اومد و درست زمانی که در داشت بسته میشد سر کله فرفری پیدا شد!
من_عذاب الهی اومد!
مرینت تا منو دید یه اوفی گفت حس کردم مثلا من عاشق و کشته مردشم همه جاهم دنبالش میرم😑
من_الان اوف مال چی بود؟
مرینت_تو ابلیس عذاب منی؟
من_نه ولی مطمئنم تو الهه عذابی!
مرینت_واییی چقدر بامزه بود مردم از خنده! 😒
من_نه توروخدا نخندی همین الان آسانسور میوفته پایین!
مرینت_وجود من خودش به تنهایی تمام بلبل و حیوونا رد دور هم جمع میکنه!
من_بالاخره فهمیدم تو چه موجودی هستی... تو سیمبایی !!
مرینت_سیمبا؟
من_اره دیگه همون شیره تو کارتون شیر شاه ماشالا تشابه ظاهرتون هم خودش یه مدرکه😂
مرینت_تو هم یک عدد کُره موزی!
من_وات؟ این از کجا اومد؟
مرینت_پسرعموم هروقت میخواست خیلی فحش بد بهمون بده میگفت کره موز 😂
من_پس احتمالا پسر عموت همون میمونه ست که سیمبا رو تو بغلش میگیره میبره بالا صخره!.. ولی هرچی فکر میکنم خیلی نگران پسر عموتم چون ماشالا اصن نمیخوره بهت بشه راحت بغلت کرد😂
مرینت_هر هر چقدر تو بی مزه ای!
من_ببخشید سیمبا جان ولی مگه تو منو خوردی که بدونی بی مزم یانه؟ 🤣
چقدرررررررررر حال میده اینو اذیت کنی!
مرینت_اینقدر نمک میریزی خوب بی مزه میشی دیگه!
من_مگه من نمکدون نمک بریزم!
مرینت_خیله خوب قرار بود امروز به هم کار نداشته باشیم..
من_این نگی چی میخوای بگی😂
مرینت_ساکت باش دارم حرف میزنم!.. از این در بیرون بریم کار به کار هم نداریم!
در آسانسور باز شد.. اتاقمون کنار هم بود، درو باز کردیم و همزمان وارد اتاقا شدیم..
جیم خیلی زیبا مثل یک پاندا خواب بود!
همچین بخاطر دیروز حرصی شدم از دستش خواستم تلافی کنم..
آب ییییخخخخخخ برداشتم و همچین روش چپه کردن نزدیک بود از پنجره بیوفته پایین!
مرینت_چه غلطی. میکنی عوضی!!!!!
من_اولا عوضی خودتی و دوما دفعه آخرت باشه منو با صدا بلند از خواب بیدار میکنی و سوما چرا منو بیدار نکردی از استخر بیام بیرون!؟
جیمی_خیله خوب بابا نفس بکش!.. بیدار نمیشدید خوب!
من_من خوابم ممکنه سنگین بشه ولی نیتن یکی میزدینش حل بود!
جیمز_نه بابا هیچحورخ بیدار نشدین عین خرس خوروپف خواب بودین..
از جاش بلند شدو لباساشو در آورد. اینقدر سرد بود آب که پوستش قرمز شده بود🙄😁
جیم_من یکی که قراره امروز با سینگو برم شمشیر زنی بازی کنم!
من_شمشیر زنی کنین؟
مومو_اره گفته بلده!
من_اوووو جیم رفت قاطی باقالی!
لپاش سرخ شد و گفت_نخیر اصلا همچین چیزی نیست فقط دعوتش کردم همین!
من_تو راست میگی!
جیمی_حالا تو میخوای چیکار کنی!
من_درو از روی فیلیپ قفل میکنم.. بعدشم میخوابم!
جیم_چقدر برنامت مفیده!!.. پسرجان یکم استفاده کن از این فرصت هات!!
من_ول کن بابا من سال دیگه دوباره باید برگردم آمریکا!
جیم_براچی؟
من_بعدا میگم بهت!
جیم_خیله خوب.. پس تا بعد!
من_تا بعد!
رفت درو بست.. اول حموم و دسشویی رو چک کردم فیلیپ عین جن یهو ظاهر نشه😂
یکم که فکر کردم دیدم حوصله خوابیدن ندارم🙄
رفتم توی بالکن نشستم و به ماشینا نگاه میکردم...
صدای سشوار اومد، سیمبا داره موهاشو سشوار میکنه😂
واقعا نمیدونم چرا ولی کخ درونم آنچنان فعال شد که... خواستم یکم کخ بریزم😁
سرایی ها به هم وصله.. رفتم و سشوار خودمو زدم به برق...
اگر من سر سشوار رو میکردم تو پیریز مال مرینت در میومد!
صدای سشوار قطع شد.. باز دوباره زد سر سشوار من زد بیرون.. دوباره زدم... ولی ایندفعه صداش درومد!
_کخ نریز کره موز!!!
یعنی داشتم منفجر میشدم از خنده!
رو تخت دراز کشیدم... وای راستی اینجا به وای فای وصلم!!
گوشیمو درآوردم و خواستم تا روشن کنم باز این ایدن زنگ زد!
ای خداااا!!
من_الو؟..
ایدن_دختره کییییییی بود؟؟؟؟؟؟!!!
من_علیک سلام!!
ایدن_اه راست میگی از اول...
قطع کرد؟.. یه لحظه کپ کردم! دوباره زنگ زد😐
من_الو؟
ایدن_سلاااااااام، دختره کی بود!
من_یعنی.. 😂👏
ایدن_تا پا نشدم بیام آمریکا میگی دختره کی بود!
من_گفتم که پیشخدمت هتل بود...
ایدن _من میدونم که تو دروغ میگی!
تا اومدم جوابش رو بدم صدای در زدن اومد.. صدای سشوار فرفری هم نمیومد پس احتمالا خودشه!
من_به لحظه صبر کن.
همینجوری که گوشی دستم بود رفتم تا درو باز کنم... کسی نبود که!
ایدن_دوست دخترت بود؟
من_فکر کنم توهم زدم چون کسی نیس! چخبر از خونه!
ایدن_من. از دانشگاه اومدم.. مامان شام درست میکنه،باباهم که طبق معمول سرش تو مجله!.. کاروپین تو اتاق توئه!
من_اصن یادم نبود اونجا الان شبه..
دوباره صدای در زدن اومد..
من_ایدن بهت زنگ میزنم..
و بدون خدافظی قطع کردم.. درو باز کردم.. بازم کسی نبود!
بخدا این دیانا باز داره کخ میریزه!
از توی بالکن گفتم_اهای مزاحم مزاحمت ایجاد نکن!
مرینت اومد تو بالکن و گفت_من مزاحمم؟ کمتر بیا در بزن پسره خنک!
من_من در نمیزدم!.. داشتم تلفن حرف میزدم و دوبار در زدن ولی کسی نیست!
مرینت_من فکر کردم تویی!..
من_نه..
و دوباره صدای در زدن اومد... مرینت به من نگاه کرد..
مرینت_در اتاق تو هم زدن؟
من_اره!!
و هردو رفتیم تا درو باز کنیم... یکم وحشتناک بود.. خب خودتون تصور کنین توی اتاق تنهایی یکی بیاد در بزنه ولی هیچکس نباشه! آخه نمیشه هم بیان بزنن فرار کنن اتاق ما وسط راهرو بود برای قائم شدن باید خیلی بدویی!
سریع درو باز کردم.. همچنان کسی نبود!
همونجا جلوی در وایستادم تا اگه باز در خورد سریع باز کنم!
اینقدر عصبی شدم تا در زده شد باز کردم و گفتم_عوضی. مردم آزاری دا...... کاپیتان؟؟!!!!!
غلط کردم😑.. آخه چی میخوای الان توی این وضعیت!!
چارلز کپ کرد. خب حق هم داشت 😂
من_ببخشید اشتباه گرفتم😐
چارلز _میخواستم بگم بیاین پایین ناهار بخورین!
من_اها مرسی که خبر دادین فقط شما احیانا توی راه چند نفری ندیدین؟
چارلز_نه توی راهرو کسی جز من نبود!
😨😰😰😰
از اول هم میدونستم این هتل یه قضیه ای داره!
مرینت سریع با جیغ اومد بیرون گفت_وای خدا رو تخت نشسته بودم یهو سشوارم بدون اینکه به برق وصل باشه فعال شد!
من_😐😨
چارلز_بزار یه نگاهی بندازم.. فقط توی اتاق رو نگاه کرد و گفت_چیز خاصی نیست زود بیاین پایین بقیه منتظرن!
یعنی واقعا ممنون از اینکه اینقدر الهام بخش بود حضورت😑
مرینت_چیکار کنیم😥
من_حالا فعلا بیا بریم پایین.. من اول گوشیمو... یا خدا!!!!
مرینت_چیشد؟
من_فیلیپ تو کی اومدی تو؟؟؟؟!!!!
من که جلو در بودم پس این از کجا اومد تو آخه!!
مرینت_شاید تو اتاق بوده..
من_نه همه جارو دیدم..
فیلیپ_اومدم فقط حولم رو بردارم..
و بعد رفت بیرون و از پله ها رفت پایین..
مرینت_چقد دوستت ترسناکه!!
من_ها والا!
رفتیم پایین و سر میز غذا جمع شدیم..
اول از همه چشمم به فیلیپ افتاد... داشت با اشیزوکو حرف میزد...
من_فیلیپی.. پس حولت کو؟
فیلیپ_حوله؟
مرینت_الان اومدی از اتاق برداشتی!
فیلیپ_من اصن بالا نیومدم!!!
من و مرینت_😰😰😰☠️
من_فهمیدی؟
مرینت_اره....
و همزمان گفتیم._واااااااااااای!!!!
دلتون واسه این رمان تنگ شده بود😂☠️
اگه نه که برم دوباره بعد یک ماه بیام😂🤦🏻♀️
لایک و کامنت فراموش نشه❤💬