بدون تو 💜
پارت 4
مرینت
شروع کردم به گریه کردن ادرین اومد پیشم سرمو گرفت و به سینش چسبوند و بوسه ای روی پیشونیم زد نزدیک به ربع توی بغل هم بودیم تا اینکه من خوابم برد .
آدرین .
وقتی دیدم مرینت داره گریه می کنه سرش رو گرفتم و گذاشتم روی سینه هام و بوسه ای روی پی شونیش زدم خیلی مظلومانه گریه می کرد دلم براش می سوخت اون توی این ماجرا بی گناه تربن بین ما بود . توی افکارم غرق بودم که ناگهان صدای گذیه مرینت قطع شد نگاه کردم دیدم مرینت آروم توی بغلم خوابش برده بلندش کردم و با خودم بردمش توی خونشون آروم بردمش کاپشنشو در آوردم و خوابوندمش روی تخت .
فردا .
از زبان آدرین
داشتم به دیشب فکر می کردم که از پشت صدای مرینت رو شنیدم که داد می زد آدرین آدرین آدرین آدرین وایسا دامنم برسم وایسادم خیلی زود بهم رسید و پرید توی بغلم و بهم گفت ازت ممنونم آدرین به دنیا ازت ممنونم بعد 5 دقیقه که توی بغل هم بودیم دست همو گرفتیم و به سمت دانشگاه می رفتیم دم در دانشگاه بودیم که مرینت ازم پرسید چرا اون روز بدون هیچ مقاومتی باهام لب گرفتی
توی افکار آدرین
بهش بگو احمق تو دوسش داری می فهمی از همون اول دوسش داشتی ولی اگه بهش بگم و فکر کنه من آدم خوابم چطور ولی کن عشق من واقعی هست بی بهش می گم
رو مو بر گندوندم سمت مرینت دستاشو گرفتم و گفتم و عاشقتم عاشق لبخند هات عاشق خجالتی بودنت عاشق طرز لباس پوشیدن که همه مسخرش می کنن ولی من عاشقتم عاشق اینکه ناراحت میشی ولی پست چهرت قایمش می کنی مرینت من اینقدر عاشقتم که اگر همین الان فحش رو بکشی بم و سیلی بزنی و فکر بکنی من به آدم هول حوس بازم اگه الان ازم ناراحت بشی و دیگه هیچ وقت باهام حرف نزنی من تمام تمام تمام بقیه عمرم رو با خاطره این 18سال زندگی می کنم که بهترین دوران زندگیم بود .
مرینت
ازش پرسیدم و تا گفت من عاشقتم دیگه چیزی نشنیدم می خواستم بهش بگم که من هم عاشقتم می خواستم بهش بگم که لحظه ای که لبامو خورد و برای چند لحظه فکر کردم که اون مال منه بهترین لحظه زندگیم بود توی افکارم بودم که دیدم آدرین رفته دانشگاه تموم شد و داشتم تنها به خونه بر می گشتم و با خودم به اتفاقات امروز فکر می کردم رسیدم به خونه دیدم و چراغ اتاق آدرین روشنه خوابیدم .
فردا.......
......
پارت بعد رو. منحرفی می کنم در صورت اینکه این پارت تا پس فردا 25 تا کامنت داشته باشه ببینم چه می کنید 😘