old love پارت 24

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/08/15 14:20 · خواندن 6 دقیقه

بخاطر کامنت های پارت قبل ممنون 114 تا بود و لایکا 51

برای همین این پارت 6000 کاراکتر هستش 

و هنوز این پارت فلش بکه

میشه از رمان ویولت و آدرینا حمایت کنید؟ 🥲 منظورم همون آدرینایی هستش که چند روز پیش تولدش بود 

 

رمان ویولت : بکلیک

 

رمان آدرینا : بکلیک

 

 

مرینت آدرین رو از پشت بغل کرد آدرین بخاطر حرکت مرینت میخکوب شد 

می خواست دست های مرینت رو از خودش جدا کنه ولی دلش نمی یومد 

مرینت با صدای آروم و لرزون گفت 

« چرا دیشب دیر اومدی کجا بودی، چرا رفتارت عجیب شده؟ »

آدرین آروم دست های مرینت رو از خودش جدا کرد روبه روی مرینت برگشت دستای مرینت رو گرفت و محکم فشار داد آروم جوری که مرینت نشنید گفت

« از زندگیم... برو بیرون »

آدرین دست مرینت رو بیشتر فشار داد که مرینت بخاطر درد دستش چشماشو بست و دندوناشو رو هم فشار داد

آدرین بی رحمانه به مرینت میگه « چیه؟ دردت میاد؟ اگه دوباره بغلم کنی یا بهم نزدیک شی بلای بدی سرت میارم »

 

Adrien : 

 

بعد از اینکه حرفم تموم شد سریع رفتم تو اتاقم و در رو بستم 

اتاقم تم سیاه و سفید داشت سمت پنجره تخت دونفرم بود یک طرف دیگر کتابخونم بود که پر از مانگا های انیمه بود 

طرفی دیگه مبل و تلویزیون بود مبل رنگ خاکستری داشت رنگی بین سفید و سیاه 

اتاقم بالکن داشت که داخل بالکن میز 4 نفره بود که تاحالا ازش استفاده نکرده بودم 

______________________________________________

Marinette : 

 

قطره های اشک از چشمام پایین می یومد دستم قرمز شده بود و یکم درد می کرد 

 

هیچوقت فکر نمی کردم که آدرین باهام همچنین کاری کنه دلم برای آدرین قبلی تنگ شده بود ولی آدرین کلا عوض شده بود انگار یک آدم جدید ساخته شده بود 

آروم از جام بلند شدم دلم خیلی درد می کرد و دلیلشم مشخص بود تاریخ پریودم نزدیک بود پد بهداشتی تموم کرده بودم و خجالت می کشیدم به آدرین بگم 

 

هم اینکه می دونستم که بازم یک چیزی بهم میگه هم خجالت می کشم به یک پسر بگم مشکلم چیه 

 تنها کاری که می تونستم بکنم این بود که قرص دل درد بخورم و کیسه آب گرم بزارم روی دلم 

 

رفتم توی آشپزخونه کتری رو برداشتم و توش آب ریختم 

و بعد گذاشتم روی گاز، گاز رو روشن کردم و گذاشتم آب جوش بیاد 

 

رفتم سمت ظرف قرص ها و دنبال قرص دل درد گشتم 

همون موقع آدرین از اتاقش اومد بیرون 

 Adrien :

تشنم شده بوده برای همین از اتاقم اومدم بیرون و رفتم تو آشپزخونه مرینت تو آشپزخونه بود انگار داشت دنبال قرص

می گشت، بعد از 1 دقیقه قرصی که می خواست رو پیدا کرد به نوشته پشت قرص دقت کردم 

 

قرص دل درد بود ولی برای چی؟ 

از مرینت پرسیدم :

« اون قرص رو برای چی می خوای؟ »

وقتی ازش پرسیدم گیج شده بود که چی بگه انگار داشت دنبال بهونه می گشت که بهم نگه 

Marinette : 

آدرین ازم پرسید که قرص چرا برداشتم آخه پسره ی احمق قرص دل درد رو برای چی برمی دارن؟ خب دلم درد 

می کنه دیگه، حالا جوابشو چی بگم تا جواب نگیره ول

 

نمی کنه دنبال بهونه بودم که بهش نگم ولی نمی تونستم هیچ بهونه ای بیارم برای همین راستشو گفتم

« دلم درد می کنه تو خودت فکر می کنی قرص دل درد برای چی می خورن؟ برای سر درد؟ »

 

Adrien : 

 

مرینت گفت دلش درد می کنه نکنه پریود شده و 

نمی خواد بگه قبلا خودش بهم نمی گفت که پریوده و پد بهداشتی تموم کرده خودم یواشکی نگاش می کردم و براش می گرفتم و از اونجایی که بار اول سایزشو نمی دونستم

 

براش بزرگترین سایزو گرفته بودم ولی الان سایزشو 

می دونم یعنی واقعا بعد از یک سال زندگی باهم هنوز خجالت می کشه که بگه پد بهداشتی تموم کرده و نزدیک زمان پریودشه

به مرینت گفتم « نزدیک پریودی؟ »

بعد از اینکه اینو گفتم گونه هاش سرخ بود و خجالت کشید قشنگ معلوم بود می خواد ازم قایم کنه 

عاح بلندی کشیدم و گفتم 

« میرم برات پد بهداشتی بخرم »

 

Marinette : 

 

آدرین از ضایع بازیام فهمید می خوام پریود شم یعنی واقعا نمی تونم کاری کنم که آدرین نفهمه آب می خورم میفهمه دیگه چه برسه به این 

 

ولی من.... اصلا از کاراش سر در نمیارم چند روزه 

می خوام بفهمم که چرا باهام اینجوری رفتار می کنه ولی نمی تونم، هیچی نمیفهمم 

ولی آدرین با یک نگاه عادی میفهمه که می خوام چیکار کنم 

 

اون با من خیلی فرق داره راحت می تونه خودشو تغییر بده ولی من نمی تونم 

اگه یک روز با یک پسجر برم تو رابطه و به آدرین نگم اون خودش میفهمه خودش میگه از رفتار و کارات راحت میشه فهمید 

آب جوش اومد رفتم آب جوش رو تو کیسه آب گرم ریختم و گذاشم روی دلم یکم داغ بود ولی درد دلم رو بهتر می کرد

وقتی درد دلم یکم بهتر شد رفتم و قرصم رو خوردم رفتم توی اتاقم همونطور که کیسه آب گرم رو دلم بود خوابیدم 

 

Adrien : 

 

پد بهداشتی رو خریدم و بعد رفتم خونه مرینت خواب بود 

رفتم تو اتاقش و پد بهداشتی رو روی میز دراورش گذاشتم و بعد اومدم بیرون 

فردا مرینت دوباره می یومد مدرسه کم کم دیگه داشتیم از هم جدا می شدیم چون مرینت متوجه رفتار اواخرم شده بود

این روزا آخرین روزایی بود که باهم بودیم من چه دلم بخواد و چه دلم نخواد هنوز دوست پسر مرینت بودم و اون دوست دخترم بود البته که این آخرین روزامون بود برای

همین تحملش می کردم با اینکه نمی خواستم این روزا بد بگذره ولی داره به بدترین شکل ممکن می گذره 

می خواستم از آخرین روزامون استفاده کنم ولی نمیشه 

دیگه نمی تونم مرینت رو تحمل کنم 

______________________________________________

 

Marinette : 

 

امروز برمی گشتم مدرسه از روی تخت بلند شدم و رفتم دستشویی بعد از اینکه صورتم رو شستم و مسواک زدم از دستشویی اومدم بیرون 

رفتم سمت کمد لباسام یک دامن مشکی با یک لباس صورتی کمرنگ که سه تا دکمه طلایی روش بود برداشتم 

دامن تا پایین زانوهام بود 

موهامو گوجه ای بستم آرایش ملیحی کردم همیشه از آرایش های غلیظ بدم می یومد 

رژ لب کالباسی زدم گونه هام صورتی بود ولی یکم بیشتر با رژگونه صورتیش کردم 

خیلی کم ریمل زدم سایه چشم صورتی کمرنگ زدم رنگش جوری بود که زیاد معلوم نبود و من از همینش خوشم 

می یومد به خودم عطر زدم و گردنبندی که نیمی از یک قلب بود که روش نوشته بود 𝑀 و وسطش یک قلب نصفه کوچیکتر به شکل ♡ بود ولی نصفه بود آدرین هم این نصفه دیگه ای از این گردنبند رو داشت که بجای  𝐴  _ 𝑀 بود 

گردنبندی که آدرین تو روز ولنتاین برای مرینت و خودش گرفته بود................ 

 

تموم شد همونطور که گفتم 6000 کاراکتر بود

برای پارت بعد 100 کامنت و 50 لایک