p1 ؟ Love or entertainment

بی نام... بی نام... بی نام... · 1402/08/13 15:40 · خواندن 5 دقیقه

سلام بچه ها این کیبورد نفهم هنگ کرده اگه دیدین چندتا حروف بی معنی یا جا به جا نوشتم از الان شرمنده بپر برو ادامه مطلب 

از زبان الیا

به خاطر دانشگاه مجبور به تعویض خونه شده بودیم من امروز برای انجام کار های ثبت نام کار و دانشگاه رفته بودم و ویویان و مارشال هم برای خرید خونه رفته بودن خوشبختانه مادر پدرم توی این مورد خیلی کمکم کردن همینطور مارشال راستش برای شروع دانشگاه خیلی استرس دارم اما میخوام سعی کنم به خودم مسلط باشم و ارامشم رو حفظ کنم به قول معروف با کله برم تو دل ماجرا این روزا یه دوست واسه خودم پیدا کردم اما به خوبی ی ویویان نیست چون اصلا دختر نیست امیدوارم رابطه خوبی باهم داشته باشیم البته اگه مارشال بفهمه کله ی منو اونو باهم از جا میکنه بگذریم امروز انقدر از اینجا به اونجا شدم نفسم گرفته برای شغل هم به یه رستوران که نزدیک دانشگاه بود مراجعه کردم

 

صاحب رستوران: بسیار خب دخترم گفتی با دوستت زندگی می‌کنی و میخوای پاره وقت اینجا کار کنی درسته ؟ ه

 

من : بله دو سالی میشه که از خانواده ام جدا شدم سابقه کار هم یه شیش ماه دارم اگر میشه میخوام با دوستم اینجا کار کنم اگر الان شرایط نیست میتونم بعدا بیام  

دست پام داشت مثل بید می‌لرزید

 

صاحب رستوران: نه مشکلی نداره بعد دادن مدارک اولیه و یه روز ازمایشی کار کردن میتونی اینجا استخدام بشی موفق باشی خانم جوان

از صاحب رستوران تشکر کردم و از اونجا بیرون زدم

 

گوشی رو برداشتم و به ویویان زنگ زدم بعد چندتا بوق قعط شد احتمالا هنوز پای کاره کارام تموم شده بود رفتم به پارک نزدیک اونجا و روی یه نیمکت ابی نشستم برگ درختا دو رنگ بود نصفی سبز و نارنجی

خیلی هوای خنک دلنشین بود رفتم توی صفحه چت تا ببینم دوستم انلاین شده یا نه که خداروشکر انلاین بود

 

من: سلام نینو بلاخره کارام تموم شد برای استراحت اومدم اینجا

 

نینو : سلام نشستی یا درحال حرکتی ؟ 

 

از سوالش تعجب کردم خیلی زیاد

من : نشستم چطور ؟ 

نینو : هیچی گفتم موقع خوندن پیام با کله نری تو جوب 🤣 

من : کوفت مگه من کورم کله ابی ی نردبون

نینو : باشه من که چیزی نگفتم از خانه خریدن چخبر ؟ 

من: هیچی ظاهرا هنوز خونه پیدا نشده

نینو : بد شد که میخوای بیاین خونه ی من ؟ 

من : خبه خبه برا ما فاز امدادگر گرفتی

خودم از حرفام خندم گرفته بود

نینو: اوکی به هرحال برای فردا بلیت آکواریم گرفتم میتونی بیای ؟ 

من : نمی‌دونم بهت خبر میدم

همین جوری سرگرم حرف زدن شده بودم

 

از زبان ویویان

 

کارا تقسیم کرده بودیم اینجوری راحت بودم اما کنار مارشال یکم معذب بودم رفتیم دیدن یه خونه سه تا کوچه بالا تر از خونه ی برادر آلیا

خونه رنگ کرمی و سفید بود داخل هم اول یه تقویم بزرگ چندتا گل پیچک دم در گذشته بودن

دوتا مثل طوسی با تلویزیون و یه میز های بیضی مانند سفید و یه حیات خلوت کوچیک

طبقه بالا سمت راست فقط حموم و لباشویی و اتو بود با حوله و اینجوری چیزا سمت چپ سینک ظرفشویی دست شویی و لازم بهداشتی بود

بعدش آشپزخانه بود یه میز چهار نفره چوبی و چندتا بشقاب لیوان قدیمی و یه یخچال سیاه بود

فر و گاز هم پایین قفسه ها قرار داده شد که به نظر کهنه میومد

طبقه آخر پر کمد های کوچیک لباس و یه تخت تو طبقه ی خاکستری سیاه و یه میز کوچولو به عنوان یه خونه مبله و اماده خیلی خوب بود البته یه سری لوازم کم داشت

صاحب خونه کلید رو به داد و رفت تا فکر کنیم روی مبل نشسته بودم و داشتم فکر میکردم که با صدای مارشال به خودم اومدم

مارشال: هی چیشد از اینجا خوشتون میاد ؟ 

اگه موندی میخوای به الیا زنگ بزنیم

من : اره ولی بازم بهتره به الیا زنگ بزنم بلاخره قراره دو نفره اینجا زندگی کنیم

تلفن رو از کیفم بیرون آوردم یه تماس بی پاسخ از الیا داشتم

شمارش رو گرفتم و منتظر بودم جواب بده

 

الیا: سلام چی شده ؟ خونه رو دیدین ؟ 

 

من : اره دیدم گفتم تو ام بیا اینجا نظر ترو هم بدونیم

الیا: اگه میخواستم بیام اونجا که نمی‌گفتم تو و مارشال برین شرمنده من نمیتونم بیام چیزی نمیخوای بیارم ؟ 

من : خب باشه پس خودمون یه کاریش می‌کنیم

اگه میشه یکم از بیرون غذا بگیر

الیا: باشه خداحافظ پرتغال من 

من : خداحافظ موج موجی

تلفن رو قعط کردم و دوباره شوت شدم تو فکر

که یهو داد زدم: همینجا عالیه همینو می‌خریم

مارشال: یا قمر بنی هاشم چرا یهو از مرگ میای

خنده ای کردم و به صاحب خونه زنگ زدم که بیاد

صاحب خانه : بسیار خب پس کلید بمونه دستتون تا دو هفته ی دیگه زمان پرداخت دارین مبارکتون باشه

دخترم 

ادرس خونه رو برای الیا پیامک زدم و اونم با کلی پیتزا پشت در ظاهر شد

من : دختر مگه مهمونیه چخبره اینهمه پیتزا

الیا قهقمه ای زد و گفت: پس چی که مهمونیه

ناسلامتی خونه جدید خریدیما

قیافم رو قمپز کردم و گفتم: اخه من رژیم دارم از چیزا نمی‌خورم عاسیسم  

الیا پیتزا هارو روی میز گذاشت و یکی کوبید پس کلم

من : اخ دردم اومد

الیا: خوب کردم تا دیگه قمپز در نکنی

شروع کردیم و پیتزا خوردن و تا خود صبح فیلم دیدم

شادی کردیم 

 

خب دیگه بسه دستم شکست اون دکمه لایکو بزن وگرنه شب میام تو خوابت دختر جون

 

کامنت هم بزار که انگیزه بگیرم بازم برات پارت بزارم عاسیسم 😂😍 

عاشقوتم تا یه روز دیگه و یه پارت دیگه

خدانگهدار 😘😅