old love پارت 23
P23
فلور « من فقط دلم براش میسوزه یکم بهش فکر کن تو دلت براش نمیسوزه فکر نمی کردم که انقدر بی رحم باشی آدرین »
آدرین « تو وقتی که لازم بود دلت براش بسوزه نسوخت حالا که میخوام اذیتش کنم دلت براش میسوزه؟ »
آدرین یکم از قهوه اش رو خورد و بعد دوباره گفت
« اگه خودت میخوای کمکم کن اگه هم نه میرم دنبال یک دختر دیگه که بهم کمک کنه مرینت
رو از زندگیم بیرون کنم »
فلور : « کمکت میکنم ولی به شرط اینکه دیگه عاشق مرینت نباشی »
آدرین « باشه قبوله ولی قرار نیست که ما تا آخر باهم زندگی کنیم »
فلور اخماش توهم رفت و گفت
« یعنی من هیچ کارتم؟ خودت گفتی دوست دخترم »
آدرین « دوست دخترمی ولی نه دوست دختر واقعیم »
فلور « هه آره دوست دختر واقعیت مرینته »
آدرین « اون الان برای من فقط یک غریبس »
فلور « خوبه هنوز عاشقشی بعد میگی غریبس »
آدرین دیگه هیچی نگفت ، از جاش بلند شد و گفت
« من میرم خونه نباید ساعت ۱ شب یک دختر ۱۶ ساله رو تو یک خونه بزرگ تنها بزارم »
فلور بلند شد و با داد گفت
« ولی منم یک دخترم تو نباید ساعت ۱ شب منو تو یک کافه خلوت تنها بزاری »
آدرین روشو سمت فلور کرد و با صدای آروم گفت
« خودت می دونی مرینت با اینکه دیگه اهمیتی برام نداری ولی هنوز بیشتر از تو برام مهمه »
آدرین بعد از تموم شدن حرفش میره و فلور رو در یک کافه خلوت تنها می زاره
_____________________________________________
Adrien :
رسیدم خونه برقا خاموش بود و هیچ صدایی نمی یومد
این یعنی مرینت خوابه برای اینکه مطمئن شم که خوابیده رفتم تو اتاقش
مرینت روی تختش خوابیده بود، موهای بلندش باز بود و دورش ریخته بود
رفتم جلو و دستمو روی صورتش کشیدم، صورتش خیس بود
و این یعنی گریه کرده ، مرینت خیلی خوشگله ولی چرا؟ چرا انقدر خوشگله نمی تونم جلوی احساساتمو بگیرم
نمی خوام عاشقش باشم ولی قلبم نمی زاره
دوباره نگاش کرده یک عکس رو بغل کرده بود، اون عکسو از بغلش در اوردم
عکس من بود، فکر کنم داره متوجه کارام میشه
تازه دارم میفهمم مرینت وقتی همه چیو بفهمه و از پیشم بره کجا می خواد بره؟ اون غیر از من کسیو نداره
از اتاق مرینت اومدم بیرون و رفتم تو اتاق خودم لباسامو عوض کردم و بعد خوابیدم
شرط : اگه این پارت ۹۰ تا کامنت و ۴۷ لایک بگیره دوتا پارت پشت سره هم یا یه پارت ۶۰۰۰ کاراکتری میدم