زندگیی مجبوری p2
سلاممم بازم اخر هفتههه شدهه
شروع کنیم ؟
اومم باشه ولی قبلش یک نکته
ممنون میشم لایکک کنی و کامنت بدیی میدونیی این پارتتت ۵۰ تا کامنتت میخواددد ؟ به ۴۰ هم راضیه به ۳۰ هم همینطور ولی ۲۰ دیگه تهشه پس سعی کن بری بالا تا مقدار پارت بعد معلوم شه .
شروععع
* شاید تو نمیدونستی بچه نداری ولی منم ۳ ساله بچمو ندیدم نمیدونم الان کجاست نمیدونم الان خوبه نمیدونم منو یادشه یا نه ؟
- همش تقصیره خودته !!
دیگه تحمل نداشتم رومو برگردوندم درو باز کردم و رفتم بیرون .
وارد اتاقم شدم کشو ام رو باز کردم و به عکسمون رو دیدم عاشقانه بغلمم کرده بود . انقدر دوستم داشتی چرا الان اینجوریه ؟! از اون روز به بعد ...
طاقتم طاق شده بود پاهام سست بودن و سرم گیج میرفت .
فلش بک
بهترین روزم بود روز عقد با کسی که عاشقش بودمم رفته بودم ارایشگاه . وقتی برگشتم دیوید رو ندیدم یکم دنبالش گشتم تا دیدم داره با یک دختر حرف میزنه ؛ رفتم جلو و سلام کردم .
& اوه . سلام عزیزم من فلوریدا هستم دوست دیوید جان .
* اها . منم نامزدشم 😒
& دیوید جان اگه میشه ادامه بدیم .
- اوکیه . دلارای من الان میام .
* باشه .
& خوبه پس . ما زود میایم عزیزم .
وقتی دیوید برگشت سلام هم نمیکرد و همون لحظه بود که همچی عوض شد ...
پارت بعد ۲۵ کامنت شه لطفاا 💜💜 بایی