روز و شب عاشقی P3
های 👋🏻
بازم ممنونم از حمایت هایی که کردید :)
البته که کامنتاتون خوبه ولی لایکاتون کمه
سعی کنید هم لایک کنید و هم کامنت بدیدددد
حالا برید ادامه
از زبان مرینت
دوییدم سمت پارک
یعنی چرا ؟
چرا آدرین به من اعتماد نداره ؟
من نینو رو دوست ندارم فقط مثل یه برادر باهاش رفتار کردم
داشتم از پله های پارک بالا میرفتم که یهو پام گیر کرد به یکی از پله ها و افتادم زمین !
چرا اینقدر دست و پا چلفتیم؟
همون طور که پخش زمین شده بودم اشک میریختم
مردم دورم جمع شدن و هی چرت و پرت میگفتن : میخواین ببرمتون بیمارستان ؟ برای چی گریه میکنید ؟ حالتون خیلی بده ؟
میخواستم کاری کنم که ازم دور بشن و بزارن تنها باشم برای همین سعی کردم داد بزنم
+ بسه ( با صدای آروم )
نمی تونستم داد بزنم ، صدام گرفته بود
اما با صدایی آشنا همه ی مردم ازم دور شدن
- بسه !!!
سرمو چرخوندم و بهش نگاه کردم
آره ، آدرین بود !
آدرین به سمتم اومد نشست کنارم و گفت
- خوبی ؟ چقدر میخوری زمین ( خنده ی کوچیک )
+ آره خوبم ، من دست و پا چلفتیم دیگه
- من واقعا معذرت میخوام ، نمی خواستم بخاطر من آسیب ببینی
+ نه بخاطر تو نبود
- پس بخاطر چی بود ؟
گریم گرفت ، دستامو رو چشمام گذاشتم و گفتم : تو فکر کردی من نینو رو دوست دارم ؟ من شاید فقط یه نفر رو تو کل این دنیا به عنوان عشقم دوست داشته باشم و اون تویی ! چرا به من اعتماد نداری آدرین ؟
آدرین با چشمای خیسش گفت : من فک کردم ...
+ نه ! لطفا چیزی نگو ، من دیگه کاری با تو ندارم
- مرینت لطفا ! لطفا گوش کن ، داری مثل اون دفعه ی خودم رفتار میکنی ، همون موقع که بهت گوش ندادم !
سرمو چرخوندم و گفتم : فقط پنج دقیقه وقت داری بگی
- من تو رو دوست دارم ، بهت اعتماد دارم ؛ ولی وقتی میبینم عشقم بهترین دوستم رو بغل کرده ...
با شنیدن کلمه ی عشقم خود به خود به سمت آدرین رفتم و محکم بغلش کردم
درینگ درینگ ، درینگ درینگ
با صدای زنگ گوشیم ، از آدرین جدا شدم و گوشی رو جواب دادم
+ بله ؟
÷ سلام مرینت من دارم میام خونتون
+ هوفف خیلی خب
سریع گوشی روقطع کردم و به آدرین گفتم : ببخشید ، من باید برم ، خدافظ
- باشه ، خدافظ
از پله های پارک پایین اومدم و به سمت خونه حرکت کردم ...
پایین تر
یکم مونده
برو برو
رسیدی
ببخشید کم بود حال نداشتم بنویسم
برای پارت بعد ۱۵ لایک و ۱۵ کامنت
بای