رمان عشق دوباره💝 پارت ۶

ℛ𝒶ℎ𝒶 ℛ𝒶ℎ𝒶 ℛ𝒶ℎ𝒶 · 1402/08/06 10:21 · خواندن 2 دقیقه

سلام سلام چطورید 

میدونم خیلی وقت بود نبودم

میخوام رمان رو یکم کارآگاهی کنم چطوره

خب ادامه

کجا بودیم

وقت گروه بندی بود

دلم نمی خواست با آدرین هم گروه باشم

واسه همین رفتم پیش لایلا

دختره ی لوس نونور

ولی آدرین بدجور شوک شد

به خاطر من همه جابه جا شدن

کلویی اومد پیش آدرین و ناتاناعیل اومد پیش سابرینا و میلن پیش ایوان و . . .

کلا کلاس اینور و اونور شد

آخرین گروه ما بودیم

لایلا خانوم سر گروه شد

اسم گروهمون هم گذاشت (فرشتگان)

انگار بچه ایم

اَه 

خانم بوستیه به همه ی گروه ها پروژه داد

و اما گروه ما

ب: خب دخترا پروژه ی شما درباره ی شهردار بورژوآ هستش

ل: وای چه خوب نه مرینت؟

م: آره (تو ذهنش: آره خیلی خوب😒)

خانم بوستیه گفت تا هفته ی بعد وقت داریم

ل: مرینت میگم بزار من پروژه رو ارائه بدم چون من بابام رفیق صمیمی شهردار هست

م: ببین لایلا خانوم این یه کار گروهیه و انقد دروغ نگو

ل: مرینت جونم خب بیا خونه ی ما و بابام بیشتر بهمون توضیح میده

م: نه ممنون 

زنگ تفریح خورد

خوراکیمو برداشتم

ممم هوف

چرا لایلا

خب حداقل با آدرین نیفتادم اگه با اون بودم حتما حواسم پرت می شد و نمره ی گروهمون صفر می‌شد

گشنم نیست

اصلا حالم خیلی بده

ای کاش آلیا مریض نبود

یا دایی تصادف نمی کرد

اصلا هیچ کدوم از این اتفاق ها نمی افتاد

آخه چرا 

زنگ خورد

رفتم سر کلاس

خانم بوستیه درس رو شروع کرد

ولی حال نداشتم

هیچی نمی فهمیدم از درس

چشمام سیاهی میرفت

لایلا همش میگفت برو خونه

 

 

 

 

 

 

 

 

عه تمومید؟

خب امتحان دارم مثل چی خوندم

مهسا جونم فقط میتونم یه ساعت گوشی دستم باشه

فعلا 

بای