رمان عشق دوباره💝 پارت ۵
سلام به خاطر امتحانات تا یکی دو هفته نیستم
معذرت ادامه
بلاخره شب شد و وقت خواب
خوابم میومد
با کلی بی حوصلگی لباس خواب پوشیدم و مسواک زدم
همینجوری پریدم رو تخت
که تختم رفت پایین
فک کنم شکست
خیلی پشیمون شدم
پاشدم رو مبل خوابیدم
آدرین:
طبق معمول دوباره ساعت ۹ شب شد
روی تخت ولو شدم
ساعت کوک کردم
آنقدر اینور و اونور شدم خوابم نبرد
امروز چه روز گندی بود
میشه امروز رو دوباره شروع کنم؟
و از اون اتفاق جلوگیری کنم؟
یعنی میشه؟
آه خوابم نمیبره چرا
احساس میکنم یه سد قهوه خوردم
ممم فردا نینو نمیاد پس . . .
لایلا ی چاخان* میاد پیشم
پاشدم به کم قدم بزنم
فردا روز گروه بندیه
نمی خوام با لایلا هم گروهی باشم
دراز کشیدم و خواب برد
(فردا صب)
مرینت:
ای وای دوباره خواب موندم
یه نون گذاشتم تو دهنم و دوییدم سمت مدرسه
هوف هنوز خانم بوستیه نیومده
آدرین با دیدن من گوجه شد
رفتم نشستم پیشش
خانم بوستیه اومد
ب: خب بچه ها وقت گروه بندی هست
نت ندالم
و هم امتحانات
چاخان: دروغگو
خب بای