رمان عشق دوباره💝 پارت ۵

ℛ𝒶ℎ𝒶 ℛ𝒶ℎ𝒶 ℛ𝒶ℎ𝒶 · 1402/07/28 23:51 · خواندن 1 دقیقه

سلام به خاطر امتحانات تا یکی دو هفته نیستم

معذرت ادامه

بلاخره شب شد و وقت خواب

خوابم میومد

با کلی بی حوصلگی لباس خواب پوشیدم و مسواک زدم

همینجوری پریدم رو تخت

که تختم رفت پایین

فک کنم شکست 

خیلی پشیمون شدم

پاشدم رو مبل خوابیدم

آدرین:

طبق معمول دوباره ساعت ۹ شب شد

روی تخت ولو شدم

ساعت کوک کردم

آنقدر اینور و اونور شدم خوابم نبرد

امروز چه روز گندی بود

میشه امروز رو دوباره شروع کنم؟

و از اون اتفاق جلوگیری کنم؟

یعنی میشه؟

آه خوابم نمی‌بره چرا

احساس میکنم یه سد قهوه خوردم

ممم فردا نینو نمیاد پس . . .

لایلا ی چاخان* میاد پیشم

پاشدم به کم قدم بزنم

فردا روز گروه بندیه

نمی خوام با لایلا هم گروهی باشم

دراز کشیدم و خواب برد

(فردا صب)

مرینت:

ای وای دوباره خواب موندم

یه نون گذاشتم تو دهنم و دوییدم سمت مدرسه

هوف هنوز خانم بوستیه نیومده

آدرین با دیدن من گوجه شد

رفتم نشستم پیشش

خانم بوستیه اومد

ب: خب بچه ها وقت گروه بندی هست

 

 

نت ندالم 

و هم امتحانات 

چاخان: دروغگو

خب بای