شوگر ددی مرموز من (۷)

SΔLIN SΔLIN SΔLIN · 1402/07/27 00:50 · خواندن 1 دقیقه

پارت هفتم

... آن روز، وقتی هیتومی از خانه جردن بیرون آمد، حال تازه ای پیدا کرده بود. 

هیتومی تا به حال با هیچ مردی این چنین راحت نبود. و این تجربه تازه، آن هم با شخصی مثل جردن، برایش فوق‌العاده شگفت انگیز بود...

... او سریعاً خیابان منتهی به محل کارش را طی کرد و به کتابفروشی رسید. 

در مابقی روز، هیتومی انرژی و انگیزه فراوانی برای انجام کارش داشت. این در حالی بود که قبلاً احساس یکنواختی گریبان او را گرفته و لذت زندگی را به کامش تلخ کرده بود. 

اما حالا همه چیز برای او فرق کرده بود...

هیتومی مدام درباره جردن خیال پردازی میکرد؛ او تصویر خود را در کنار جردن مجسم می‌ساخت. 

او مراسم عروسی خود را با جردن تصور کرد، گرماگرم اولین بوسه را هم تصور کرد، و حتی اندام ورزیده جردن و هم آغوشی خودش با او را، روی تخت خواب، تصور کرد...

همین تصورات باعث شد که هیتومی به شدت احساس گرما کند، گرمایی که از درونش زبانه می‌کشید. 

حسی عجیب، کل وجود هیتومی را اشغال کرده بود، حسی که تا به حال تجربه نکرده بود... این حس به جایی رسید که هیتومی وقتی به خانه رفت، برای اولین بار در عمرش، خودارضایی کرد...

 

 

 

« تا بعد »