Love is not a crim part 18
برای بعدی ۶۰ تا
با سرعت زیاد اونجا رو ترک میکنم و به طرف اتاقم میرم . وقتی رسیدم در رو قفل میکنم و پشت در میشینم و سرمو روی زانوهام میزارم و چشام رو میبندم . چند دقیقه بعد از روی زمین بلند میشم و به آلیا زنگ میزنم
مرینت : الو
آلیا : مرینت ..... گریه کردی ؟
من گریه کردم ... چرا خودم متوجه نشدم
مرینت : نه ... فقط میشه ازت یه چیزی بخوام ؟
آلیا : اره چی شده ؟
مرینت : میشه بیای اینجا ؟
آلیا : اره میام
مرینت : منتظرتم ... خدافظ
۲ روز بعد
با دیدن آلیا به طرفش میرم و بغلش میکنم
آلیا : سلام
مرینت : سلام .... بیا بریم راننده دم دره
آلیا : باشه بریم
وقتی وارد ماشین میشم شروع به حرکت میکنیم و بین منو الیا سکوتی بزرگ حکم فرما بود .
آلیا : مرینت چیزی شده که گفتی بیام اینجا ؟
مرینت : فعلا میریم پایگاه برات توضیح میدم
آلیا : باشه
به پایگاه میرسیم و وارد اتاقم میشیم
آلیا : اتاقت خیلی قشنگه ..... راستی دیگه آرایش نمیکنی؟
مرینت : نه آرایش نمیکنم
آلیا : پس چجوری .... نکنه جراحی کردی ؟
مرینت : یه جراحی خیلی کوچیکی بود
آلیا : ولی خیلی قشنگ تر شدی
مرینت : ممنون
آلیا : راستی میخواستی یه چیزی بگی
مرینت : چیز .... خب .... من حاملم
آلیا ( با صدای بلند ) : چی ؟
مرینت : یواش تر
آلیا : از کی حامله ای ؟
مرینت : آدرین
آلیا : ولی .... چی شد بینتون همه چی رو تعریف کن
بعد از گفتن هزاران جمله بالاخره تموم شد حرفم
الیا : مگه میشه ... فیلم دوربین رو بیار یه لحظه ببینم
مرینت : بیا ببین
بعد از تموم شدن فیلم دوربین مدار بسته
آلیا : مگه میشه ؟ با این بچه میخوای چیکار کنی ؟
مرینت : میخوام سقطش کنم
آلیا : میخوای برات یک دکتر خوب پیدا کنم ؟
مرینت : اره
_________________
با تشکر از دوستانی که در مراسم خاکسپاری آدرین شرکت کردن
تازه کامنت هاتون خیلی کم بوده گفتم که از نصف بیشتره پس پارت بعدی رو بدم
لایک و کامنت فراموش نشه