به خاطر غرورم P6
ادامه
آدرین*
ساعت نزدیک 11:40دقیقه ظهر بود... خیلی عمیق و راحت روی تخت خوابیده بودم...
تخت من کنار پنجره بود و برای اینکه آفتاب چشمامو اذیت نکنه پرده رو کشیدم،و با صدای به شدتتتتتتت بلند دو متر که نه 5متر از جام پریدم!
_بیداررررررررر شوووووووو!!!
نمیدونم چرا اینقدر این روزا بدشانسی میارم ولی تا افتادم پارچ آبی که روی پاتختی گذاشتم چپه شد روی کلم😑
و تبدیل به موش آب کشیده شدم...
من_چی مرگته خوب جیم!؟
جیمز_پاشو.. امروز میخوایم با دخترا یه برنامه جدید و باحال بریزیم..
من_همین دختره زده منو بدبخت کرده..
فیلیپ در حالی که حولش دور گردنش بود گفت_به تو که توی حمام خیلی خوش میگذشت!😂
جان؟؟!!.. این چشم سوم داره؟؟!!!!
من_مگه تو اونجا بودی؟
فیلیپ_من دقیقا کنارت نشسته بودم!!!
در این مسافرت به دو چیز راجب فیلیپ شک کردم... :1_اینکه فیلیپ روحه! و دومی هم اینکه هرجا میرم چک کنم ببینم اون نباشه! 😑
لباسامو عوض کردم و میخواستم موهامو با سشوار خشک کنم.. ولی هربار سرش رو توی پریز میکردم خودش میومد بیرون! بالاخره بعد صدبار برو و بیرون موفق شدم😂
با بچه ها رفتیم توی حیاط قسمت غذاها تایک صبحانه.. صبحانه که نه یک ناهاری بخوریم😂
توی بشقابم لازانیا و پاستا گذاشتم.. غذاهای سنگینی بودن برای همین زود سیر میشم..
سر میز نشستیم و خدارو صد هزار مرتبه شکر یه نظری به من کرده هیچ کدوم از دخترا هنوز نیومده... حرفم پس میگیرم آقا اشتباه شد همین الان 4تاشون اومدن😫
کم کم دارم حس میکنم یکی یه طلسم بدشانسی واسه من گذاشته!!!
شیزوکو و توموکو و سینگو و ایکو همراه با بشقاب غذاشون
اومدن و جای ما نشستن..
دخترا_صبح بخیر..
پسرا_ظهر بخیر😂
قیافه دخترا_😅
آخ جون رفقای پایه😂...... و در همون لحظه... غول مرحله آخر با چشمای تنگ شده و موهای وز شده داشت با یک سینی پر از غذا به سمت من میومد!
حس میکنم شب خوابم نمیبره!!!
همه_صبح بخیر!
مرینت_ظهر شماهم بخیر!
و با چمشای خواب آلودش به من خیره شده بود.. حقیقتا هم خنده دار بود و هم ترسناک😰😵😂
من_چی شد فرات کز خورده😂؟
مرینت_اقای عقل کل..کسی بهت نگفته اتاق ما دیوار به دیوار همه؟
من_یا خدا.. من اگه میدونستم دیوار به دیوار اتاقم تویی از پنجره خودمو پرت میکردم بیرون!
مرینت_اخ که ای کاش میفهمیدی مینداخت خودتو لاقل من یکی راحت میشدم!
بقول مادر گرامی خوب شد این شوهر نکرده😂
من_حالا ربطش به موهات چیه؟
مرینت_هردوتامون همزمان از سشوار میخواستیم استفاده کنیم.. ولی پریز هردو اتاق چون توی یک دیواره و فاصله اتاق کمه نمیشه از هردو همزمان استفاده کرد!
من_پس بگو کدوم احمقی هی پریزو میداد بیرون😂
مرینت با حرص_احمق خودتی چَلغوز!
همه به این بحث زیبای ما چشم و گوش دوخته بودن!
من_چلغوز؟.. از کجات در آوردی؟ 😂
مرینت_از همون پیریزی که خیر سرم میخواستم موهامو باهاش صاف کنم!
من_اها لابد بخاطر همین ناراحتیت یک سینی واسه خودت غذا آوردی!
مرینت _آره دیگه ناراحتم کردی..
من_بعد حتما ازون دسته افرادی هم هستی که هرچی میخوره چاق نمیشه!
مرینت_نخیر خیلی هم چاق میشم!
این کلا با ما دعوا داره😂
سارا_من شما دوتا مرغ و خروس رو نمیدونم ولی من یکی امروز میخوام به حال خودم باشم و برم خرید!
ارن_فکر خوبیه ها!
ویلیام_خیله خوب پس امروز هرکسی کار خودش رو میکنه.
جیمی_ادرین اینجا پاساژهای خوب برای خرید کجاست..
من_برو مرکز شهر همش کلا پاساژه😂
سینگو_شما میخواین چیکار کنین..
من_بعد از صبحونه میرم توی استخر و از نبود شخصی به اسم "رو اعصاب" خوشحال میشم..
مرینت_اخ جون یعنی امروز خبری از اتو کشیده ها نیست مگه نه چغندر..
من_چی واسه خودشم لقب میزاره😒..
مرینت_چی گفتی؟
من_گفتم آره ببعی😂
ابمیومو خوردم و از سر میز بلند شدم.. البته که ایشون هنوز مشغول خوردن بود...
داشتم همینطور توی هتل واسه خودم راه میرفتم.. هندزفری مو توی گوشم گذاشتم تا یکم آرامش بگیرم... و همون لحظه ایدن زنگ زد...
من_الو؟
ایدن_سلام.. چطوری
من_مرسی خوبم.. شما چطورین
ایدن_ماهم خوبیم.. چخبر هنوز دوست دختر پیدا نکردی؟
من_مگه من قرار بود دوست دخترپیدا کنم...
ایدن_اره دیگه...
من_وات؟ 😐
همون لحظه مرینت اومد_آدرینننننننننننن!!!
ایدن_اون صدای کیه؟
من_هیچکس!..
مرینت اومد نزدیک من و تا اومد حرف بزنه دستمو جای دهنش گرفتم که ساکت باشه..
ایدن_صدای کی بود راستشو بگو!!
من_پیش خدمت هتله!
مرینت تا اینو شنید میخواست منو از سر تا پا.... 🔪... بده!!
ایدن_چه پیش خدمت جوونی هم هست..
من_خیله خوب برو دیگه آنتن ندارم..... صدام..... ووقطعو....وصل میشه...
و گوشی رو قطع کردم.. یعنی بهترین بهونه بود دیگه!
من_چی میخوای تو؟
مرینت_ببخشیدآقای آگرست.. اومدم ببینم چیزی لازم ندارین آقای اگرست.. ازون جایی که پیشخدمت هستم واسه همون
من_از اون لحاظ.. نه کاری ندارم میتونی بری😂
مرینت_خیلی انسان احمقی هستی!
من_متاسفم برات که اینقدر دیر فهمیدی😂
مرینت_آدرینننن یک انسان رو اعصاب است!
من_بابا آب داد😂
_چه ربطی داشت😐
من_یک جوری میگی یاد کلاس اول میوفتم خوب...
همینجوری همدیگه رو دست میانداختیم که یهو یک پیرمرده که انگار مستخدم هتله افتاد روی زمین و وسایلش از دستش افتاد...
منو مرینت هردو دویدیم سمتش، من دستشو گرفتم تا بلند شه و مرینت هم سطل و جاروش رو بهش داد..
پیرمرد_ممنون جوونا... هی خدا ماهم پیر شدیم دیگه!
لحجه معصومی داشت دلم سوخت😟
مرینت_ما الان بیکاریم.. اگر فکر میکنین میتونیم کمک کنیم بگین بهمون..
من آروم توی گوش مرینت گفتم_جمع نبند میخوای کار کنی خودت کار کن من بیکار نیستم...
مرینت_ولی من بیکارم.. ها من کار کنم بعد تو بشینی آبمیوه بخوری؟
من_ای انسان بیکاره بیمار!!
پیرمرد_حاضرین برای این پیر مرد چروکیده چیکار کنین؟
تو دلم گفتم حاج آقا بیا با این فرفری رفت و آمد کن قشنگ اتوکشیدت میکنه😂
الان منم اتو کشیدم😂.... و سکوت و دوباره سه نقطه!
مرینت_ما امروز تا ساعت10شب بیکاریم پس هرکاری دارین به ما بگین!
پیرمرده از خدا خواسته با یه لبخند شیطانی گفت_باشه.. خودتون خواستین ها!
و با پای لَنگِش جلوتر از ما رفت...
مرینت_میشه بگم غلط کردم؟
من_میشه من بگم تو کی غلط نمیکنی؟
........... 5دقیقه بعد!........
مرینت*
من_در چه حالی؟
ادرین_در حال بالا آوردن!!!
من_هیچ وقت اینطوری تحقیر نشده بودم
ادرین_یک کلام دیگه حرف بزنی توی کاسه همین توالت فرنگی خفت میکنم!!
من_خب حالا.. همش تقصیر خودته!!!
ادرین_اها لابد من گفتم ما تا ساعت10شب بیکاریم کاری دارین به ما بگین؟ نه؟!
من_خب تو که دیدی دارم گند میزدم یه خاکی تو سرت میریختی دیگه!
آدرین_الان تنها چیزی که میتونم تو سرم بریزم همیت کفایی هستن که باهاشون باید دستشویی زیر زمین هتل رو تمیز کنم😡!!
پیرمرده به دستشور ها تکیه داده بود و گفت_سریع تمومش کنین هنوز کلی کار داریم!
من_چه بدبختیه ها!!
مرینت_بهتره ساکت باشی!
من_چرا؟
ادرین_از این که هستی خنگ تر میشی😂
وقتی اینجوری ضایعم میکرد... دلم میخواستاااا....... هعییی ندونید بهتره
بالاخره دسشویی تموم شد... و ما عین احمقا جون کندیم..
رفتیم توی آشپزخونه. من یه عالمهههههههه ظرف شستم.. ادرین هم که مسئول تِی کشیدن بود😂
همه جارو تی کشید... آشپزخونه.. دسشویی.. سالنا😂
و توی تمام این مدت من در حال ظرف شستن بودم😐
3ساعت گذاشت... و ماپس از جون کندن قرار بود دیگه از شر این پیرمرده خرفت خلاص بشیم...
ظرفا که تموم شد و همه جارو تمیز کردم.. رفتم که ببینم ادرین هم کاراش تموم شد..یانه..
مثلا داشته گردگیری میکرده!.. سرشو گذاشته رو میز خوابیده🤦♀️
من_اهای دلاور!.. برخیز!
آدرین_هوم؟
من_کوفته نخودچی پاشو ساعت 10شد الان آزادیم..
آدرین برق از سرش پرید.. عین این هیجان زده ها از جاش پرید و گفت_پاشو بریم... بدو فقط دربریم!!
من_الهی چقدر سخت گذشته😐😂
لباسامونو عوض کردیم و هردو روی صندلی تابی فضا آزاد هتل ولو شدیم..ادرین که کلا گیج میزد😂
بچه ها هم اومدن سمت ما...
ویلیام_سلام بچه ها. اینجا چیکار میکنین
من_..... 🔪بامن حرف نزنین!
لارا_حتما خیلی بهتون خوش گذشته که اینجوری ولو شدین!
ادرین_اینقدر خوش گذشت که حد نداره.. شما چیکار کردین؟
سینگو_رفتیم مرکز خرید لباس خریدیم...
من_ماشالاتون باشه!
فیلیپ_بستنی خوردیم
ادرین_ماشالاتون باشه!!
ویلیام_ولی بعد همگی رفتیم شهر بازی...
من و ادرین همزمان_ماشاااالاااتون باشه!!!!!
من_ما توالت تمیز میکردیم اینا به خوش خوشانشون بودن!!
جیم_توالت؟
ارن_من الان رفتم دسشویی...
ادرین_سمت راستی رفتی یا چپی؟
ارن_چپی! چطور مگه!
ادرین_من جون کندم تا اون تمیز شد بعدتو با یه انتخاب راحت رفتی کارتو کردی😭🔪
من_دسشوییش مهم نیس.. از وقتی اومدین تو هتل چندتا بشقاب کثیف کردین؟؟؟؟؟!!!
نیتن_چندتا جا رفتیم دیگه چطور؟
من_اون بشقابایی که توش خوراکی کوفت کردین رو من جون کندم شستم!!!!
همون لحظه همون پیرمرده رو دیدیم...
داشت همینطوری راه میرفت.. از جای دیوار به دوتا از دخترو پسرایی که همسن و سال ما بودن نگاه کرد و خودشو انداخت رو زمین...
منو ادرین_😟🤔😵😵😵😵😵
ادرین_از عمد خودشو انداخت؟
من_اره!!!
پسره و دختره هم مثل ما کمکش کردن.... و اونم ازشون درخواست کمک کرد!!!!
منو ادرین با حسی سرشار از خشم به سر پیرمرد خرفت هجوم بردیم...
و بله الان توی استخر نشستیم و داریم آبمیوه نوش جان میکنیم!
مرده هم داره واسمون دونات آماده میکنه😁🤦♀️❤️
من_تجربه باحال بود مگه نه ادری...؟
روی تیوپ گرفتی خوابیدی چه غلطی بکنی خوب!!!
یکم کخ درونم فعال شد تیوپشو با پام چپه کردم تا بیوفته تو آب... ولی تیوپ خودمم بهش وصل بودو هردو باهم پرت شدیم تو آب...
میگن از هر دست بدی از همون دست میگیری راست میگن😅
اینقدر زود ازون دست گرفتم که نتیجه اخلاقی گرفتم... غلط بکنم دیگه اصن کار به کار کسی داشته باشم😂
........
لایک و کامنت فراموش نشه😍❤💬