❤️ دروغ یا حقیقت ❤️ p2

✿ 𝓝𝓪𝓼𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷 ✿ ✿ 𝓝𝓪𝓼𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷 ✿ ✿ 𝓝𝓪𝓼𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷 ✿ · 1402/07/23 14:11 · خواندن 3 دقیقه

سلام ! سلام !

بچه ها ببخشید که دیر به دیر پارت میدم. 😕😕

و خب.....من قراره که برم ترکیه و خب اونجا زندگی کنم.

و امشب باید برم و اسباب کشی کنم به خونه ای گرفتم اونجا و کارام رو سر و سامون بدم.

به خاطر همین یه چند وقت نیستم. 😔😔😔😔

 

 

 

_________________________________________________


 

رفتم و میز رو برای صبحونه چیدم.

دیدم مت از اتاقش اومد بیرون و رفت تا دست و صورتش رو بشوره.

منم آخرین لقممو خوردم و رفتم که لباسم رو بپوشم.

مت : عه خوردی ؟

کت : آره . همین 5 دیقه پیش تموم شد و رفتم لباسم و پوشیدم.

مت : آها پس منم برم بخورم که دیر شده.

کت : اهوم.

 

 

_________________________________________________


 

10 دقیقه بعد

مت : من حاضرم .

کت : باشه من میرم کفشمو بپوشم.

پوشیدم و مت هم اومد.

مت : امروز با ماشین بریم؟

کت : نه . من دلم میخواد پیاده روی کنم.

مت : باشه.

راه افتادیم . تا مدرسه تقریبا 5 دیقه راه بود و چندان راه طولانی ای هم نبود.

کت : خب رسیدیم . من میرم تو کلاس خودم.

مت : مگه نباید وایسیم که زنگ بخوره؟
کت : آره خب . ولی امروز و گفتن یه راست برین تو کلاساتون.

مت : آها.

 

 

_________________________________________________


 

رفتم تو کلاس و دیدم یه جا بغل یه دختره هست.

دختره موهاش طلایی بود و , یه کفش صورتی و , یونیفرمشم که مثل بقیه.

میتونم بگم که همه چیش به غیر از موهاش صورتی بود .

کت : آم........میتونم اینجا بشینم؟

دختر : ح.....حتما !

کت : ممنون.

چند دیقه بعد معلم وارد کلاس شد و وسایلش رو رو میز گذاشت و نشست . و خودش رو معرفی کرد . اسمش خانم فلور بود.

خانم فلور : خب ! مثل اینکه دو تا دانش آموز جدید هم بهتون اضافه شده . همونطور که از مدیر شنیدم , همتون پارسال تو یه کلاس بودی . به جزئ دانش آموزای جدید.

خانم فلور : اسم اون دختر که ته نشسته , لوسی میلر هست.

معلم با شنیدن صدای در , حرفش رو قطع کرد و رفت تا در رو باز کنه.

؟؟؟؟؟؟ : ببخشید که دیر رسیدم.

خانم فلور : برو اونجا بشین.

و به یه نیمکت اشاره کرد.

؟؟؟ : چشم !

 

 

_________________________________________________


 

خانم فلور : خب ! و ایشونم سوفی جونز هستن.

اون دختری که دیر رسیده بود اسمش سوفی بود . و باید بگم که همه چیش سیاه بود.

بعدش معلم درس رو شروع کرد و کتابا رو باز کردیم.

بعد اتمام درس

کت : میای با هم بریم لوسی؟

لوسی : هاا ؟؟؟..........باشه.....

من و لوسی راه افتادیم و از مدرسه رفتیم بیرون.

کت : خونت کجاست؟

لوسی : خیابون آگوست.

کت : چه جالب ! خونه منم همونجاست !

 

 

_________________________________________________

خب تموم شد.

اگه اونجا اینترنت داشتم بازم پست میزارم.

خداحافظ