Figurative love p8

𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 · 1402/07/22 18:30 · خواندن 3 دقیقه

واقعا ببخشید که دیر شد آخر پست دلیلش رو بهتون میگم.


مرینت:

میخواستم بزنم تو سرش که چشمم به لباسش افتاد:آدرین آگرست.....

اوه! آدرین بود.اصلا اینجا چیکار میکنه؟ اون که با یه عالمه خبر نگار مصاحبه داشت و یه قرارداد واسه شرکتش!(اینا رو با غر زدن میگه)

حالا بهتره بیدارش کنم آخه نمیتونه که تا لنگ ظهر تو اتاق من بخوابه.

مرینت:آدرین!آدرین! بیدار شو.

آدرین:ها؟ کی چی؟ من خوابم میاد.

مرینت:بیدار شو ببینم لوس نشو.داری مثل یه خرس خرناز میکشی.

آدرین:هی مرینت تویی؟کجا بودی؟ (الان داستان آدرینتی میشه.....)

یه دفعه بغلم کرد.


آدرین

نمیدونم این همه وقت کجا بود پس به چیز دیگه ای فکر نکردم و درجا بغلش کردم.دیدم گونه هاش قرمز شده.

گفتم خجالت زدش نکنم پس از بغل کردنش دست برداشتم و شروع کردم به سوال کردن ازش....

A:کجا بودی؟

M:چطور مگه؟(تو ذهن مرینت:الان چی سر هم کنم تا متوجه نشه فیلیکس با من اون کار رو کرده؟) 

A: بخاطر اینکه دیروز همه جا رو دنبالت گشتیم ولی پیدات نکردیم.الان تو بودی نگران نمیشدی!

M: هیچی رفته بودم بیرون شهر پیش دوستای دبیرستانم.

A:و اون دوستای دبیرستانت احیانا پسر نبودن؟

M: خب یه دونش پسر بود بقیشون دختر.چرا این سوالو پرسیدی؟

A: ه..هیچی همینجوری.

M:مطمئنی که منظوری از این سوال نداشتی؟

A: نه....چی یعنی آره.

M:😐(قیافه مری)

میخواستم جوابش رو بدم که دیدم صدای غار و غور شکمش بلند شد.

A: مثل اینکه گشنته.پس یه چیزی درست کن منم میخورم.

M:خیلی زرنگی.من گشنمه اونوقت تو بخوری؟ نخیر آقای آگرست.از این خبرا نیست.تو درست میکنی من میخورم.

A: فقط چون گشنته واست درس میکنم! حالا چی میخوری؟

M: دلم پاناکوتا میخواد

A:یعنی تو همیشه واسه صبحونه دسر میخوری؟😳

M: نه.چون حوصله ندارم.چون امروز خودم آشپزی نمیکنم پاناکوتا میخوام.یادت باشه پاناکوتای توت فرنگی درست کنیا🍓

A:باشه.


بعد از خوردن پاناکوتا(صبحانه)

مرینت خب میشه امروز باهم بریم کافه؟

M:آدرین.....

A:اگر کافه دوست نداری میتونیم بریم شهربازی یا اصن هرجایی که تو دوست داشته باشی.

M:باشه حتما.من دوست دارم برم شهربازی.

A:پس حاضر شو بریم.

M:من میرم حموم تو هم تا موقعی که من بیام برو تلوزیون نگاه کن.


از زبان مرینت(بعد از حمام)

حوله رو دور خودم پیچیدم و رفتم داخل اتاق.یه کت و دامن ست صورتی و سفید پوشیدم.(عکسش رو میزارم)

رفتم بیرون اتاق دیدم آدرین زل زده به دیوار.

گفتم چی شده؟

A:من چی بپوشم؟

M:مثلا پولداریا بيا بریم یه لباس واست بخریم.فک نمیکردم یه آدم پولدارم لباس کم بیاره مخصوصا تو که یه شرکت مد داری.

A:بیا بریم اینقد منو دعوا نکن.


پایان پارت هشتم

برای پارت بعد ۳۰ تا لایک ۳۵ تا کامنت

دلیل نبودنم:خب من یه پست خداحافظی گذاشتم که باعث شد متاسفانه دسترسیم بسته بشه.چند روز اینجوری گذشت تا اینکه من میخواستم از یه وب دیگه استفاء بدم ولی اشتباهی از وبلاگ لیدی باگ استفاء دادم.بدترین جاش اینجا بود که هرچی درخواست نویسندگی میدادم رد میشد.وقتی چهارمین درخواست نویسندگی رو دادم مهسا قبول کرد و تا فرصت کردم درجا اومدم پارت دادم.پس واقعا ازتون عذر میخوام.

 

لباس مرینت

 

یه چیز دیگه الان دقیقا ۳۸۷ تا این پست بازدید خورده شمایی که نگاه میکنین چرا فرار میکنین؟