P5🖤Godness
شلام.
چیه نیگاااااا میکنی؟
😐😐😐😑
برو ایدامه دیگههههههههههه
رفتم حموم ادرینم منتظرم مونداومدم بیرون
لباسی نداشتم که بپوشم😐
الیا و نینو اومدن اونجا
بعد از اینکه قضیه رو فهمیدن
رفتن و فروشگاه رو برای من پارو کردن🤦🏻♀️
۴ تا لباس خریدن
همرو پوشیدم تا ببینم کدوم بهتره
اخرش یه هودی قرمز با یه دامن مشکلی پوشیدم
یهو بابای ادرین اومد🤭
هممون قایم شدیم
بابای ادرین گفت واسه یه ماه میره یه جایی
ادرین گفت:او حیف شد🙁 ای کاش زودتر میومدین{میخواد سوتی نده}
بعد که باباش داشت میرفاگفت ناتالی هم میاد
خیلی خوشحال شدیم که تنهایی کلی خوش میگذرونیم
باباش که رفت گفتیم باید صبحونه بخوریم
الیا گفت:صبحونه چیه ساعت ۱ شده
_وای خب ناهار درست میکنیم....
ببخشید.این پارت خیلی کوتاه بید.
خب بچه هااااااااااا میخواین پارت بعدی چه اتفاقی بیوفتهههههه؟
تازه اگه بگید به لایک کامنت نیازی نیست
بیا پایین ترترتر
منحرفی نباشه خشگلا😐
هعی اگه هم میخواین باید لایک و کامنت تا ۲۵ تا برسه ........
هعییییییییی