Love is not a crim part 15

Elnaz Elnaz Elnaz · 1402/07/18 20:07 · خواندن 2 دقیقه

برای بعدی ۶۰ تا 

ده دقیقه مونده بود که به پایگاه برسیم که فیلیکس رو به روی یک فروشگاهی وایستاد

فیلیکس : الان برمیگردم منتظر بمون

مرینت : باشه

و از ماشین پیاده میشه و به طرف نامعلومی می‌ره . آروم سرمو رو داشبورد میزارم و چشامو می‌بندم . حدودا چند دقیقه ای میگذره ولی فیلیکس برنمی‌گرده . خسته میشم و از ماشین پیاده میشم تا هوا بخورم . وقتی پیاده میشم کمی به طرف جلو حرکت میکنم که اونو میبینم ..... خودشه ! انگشت وسطم رو خم میکنم و آروم روی شیشه میزنم ..... تق ... تق ... تق . وقتی این صدا رو میشنوه سرش رو بالا میاره و با دیدنم پا به فرار میزاره و منم پشت سرش با سرعت زیاد حرکت میکنم . اونقدری میدوییم که به بن بست میخوریم . روشو میچرخونه به طرفم رو چوبی که پایین بود رو بر میداره و به طرفم میاد .با خنده دو ، سه قدم عقب میرم و اسلحه ای که همیشه تو لباسم جاساز میکنم رو بیرون میارم و به طرفش نشونه میگیرم که صدای فیلیکس رو پشت سرم میشنوم

فیلیکس : مرینت !

لعنتی این منو از کجا پیدا کرد . تا اینکه اون مرده دستم و گرفت پیچوند و رومو کرد به طرف فیلیکس و اسلحه رو گذاشت رو پیشونیم .

_بیای جلو گلوله رو خالی میکنم تو مغزم

مرینت ( با تمسخر ) : زهی خیال باطل

و پامو میگیرم و محکم میزنم به شکمش . وقتی از خودم جداش کردم محکم میزنم به سرش و پایین میندازمش . اسلحم که پرت شده بود به سمت بالا رو میگیرم و به طرف نشونه گیری میکنم .

مرینت : فیلیکس به پلیس زنگ بزن

فیلیکس : اما تو ....

مرینت : حرفی نباشه زنگ‌ بزن به پلیس

فیلیکس : باشه

چند دقیقه میگذره و پلیس ها میرسن و مجرم رو میگیرن

_به بهههه خانم دوپن چنگ چه خبر

مرینت : سلام جناب سروان

_ پس هنوزم پلیس مخفی هستی نه

مرینت : بله هنوز پلیس مخفیم

_ چه قدر خوب .... من باید برم

مرینت : خدانگهدار

و می‌ره

فیلیکس : مرینت میتونم بپرسم که اسلحه رو از کجا آوردی

مرینت : من پلیس مخفیم

فیلیکس : واقعا ؟

مرینت : اره

فیلیکس : باشه .... بیا بریم تو ماشین 

مرینت : باشه 

به طرف ماشین میریم و به سمت پایگاه حرکت میکنیم ، نکنه بره به همه بگه من پلیس مخفیم 

مرینت : فیلیکس 

فیلیکس : بله 

مرینت : تو که به بقیه نمیگی 

فیلیکس : چیو ؟ 

مرینت : اینکه نگی من پلیس مخفیم

فیلیکس : اسمش روشه 

مرینت : یعنی چی ؟ 

فیلیکس : مگه نمیگی پلیس مخفی 

نگاهی بهم میندازه 

فیلیکس : خب باید مخفی بمونه دیگه .... پس نباید  کسی بگم

مرینت : آها 

فیلیکس : مرینت 

مرینت : بله 

فیلیکس : من دوست دارم 

ناخودآگاه چشام درشت میشه 

مرینت : چی ؟ 

فیلیکس : گفتم که .... دوست دارم 

یعنی چی ؟ خدایا چرا بین آدرین و فیلیکس گیر کردم 

فیلیکس : نظرت راجبه من چیه ؟ 

مرینت : نمی‌دونم..... باید فکر کنم 

_____________

لایک و کامنت فراموش نشه ❤️