عشق آتشین❤️🔥f2p11
اینم از این پارت بفرمایود
=======================================
گابریل.خب اینم از اولین نمونه بعدی شو کی دست به کار میشه؟
به رزیتانگاه کردم بهم چشمکی زد و سرشو بالا آورد به معنای اینکه هنوز به مامان و باباش نگفته بهش لبخند زدم
سابین.قربونت برم مادر درد نداری؟
مرینت.خوبم مامان نگران نباشید
ولی خب الکی میگفتم از درد داشتم نابود میشدم
مرینت.هی جای بابام خالی
همه با هم .روحشون شاد
آدرین بچه رو از بغلم گرفت و توی گهواره کنار تخت گذاشت
لوکا.خب اسم این جیگرو چی میزارین
هنوز به کسی اسمشو نگفتیم
آدرین.آرین اسمش ارینه
جولیکا.وای خدااااا
بعد آدرین و جولیکا همو بغل کردن که همون موقع جولیکا عوق زد و دوید سمت دستشویی لوکا هم پشت سرش رفت وقتی بیرون اومد منو ادرین با لبخند بهشون نگاه میکردیم ولی مامان سابین امیلی و گابریل چهرشون 😳اینجوری بود
سابین.همون چیزیه که ما فکر میکنیم؟!!!!
امیلی.جولیکاااا جدی!
جولیکا.بعله
گابریل.به به اینم از نوه دومیه دیگه چی از خدا بخوام
اوف ساعت 9صبح بود که دکتر اومد و منو مرخص کردن مامان امیلی و مامان سابین پیشم موندن شب امیلی بچه را بغل کرد منم به سختی راه میرفتم آدرین دستشو دور کمرم حلقه کرده بود بعد صد سال به ماشین رسیدم به سختی توی ماشین نشستم
آدرین همه را خونه برای ناهار به دنیا اومدن آرین دعوت کردساعت11خونه بودیم از آدرین کمک خواستم تا برم بالا لباسمو عوض کنم آدرین بعلم کرد
مرینت.دیونه چرا بغلم میکنی
آدرین.خانومی آخه تو نمیتونی هی بری بالا و پایین که
مرینت.خی اینجوری کمر تو نابود میشه
آدرین.بیا رسیدیم کمکم کرد رو تخت بشینم و لباسمو بای لباس آتشین بلند کراپ مانند و شلوارش عوض کردم بعد به اتاق آرین رفتم و تشکر را برداشتم و آروم از پله ها پایین اومدم آرین خواب بود با کمک امیلی بلندش کردیم و تشک را زیرش گذاشتیم که همون موقع زنگ خونه به صدا در اومد
جولیکا و لوکا اومده بودن ولی با دست پر دوتا سرویس کامل ست لباس بچه آورده بودن جولیکا اومد کنار نشست و مشغول حرف زدن شدیم لوکا که رو مبل کناریمون نشسته بود نگاه کردم و به جولیکا اشاره کردم
پامو بلند کردم زدم تو شکم لوکا
لوکا.آی روانی چته
مرینت.که به گفتی روانی ..آدرینننننن
آدرین.جانم
مرینت.این شوهر خواهرت به من میگه روانی
لوکا.من به این کاراش عادت دارم تازه لقب های دیگه ای هم داشت تا وقتی مجرد بود و بعد چشمکی زد
لوکا.حالا کارم داشتی زدی تو شکمم
مرینت.میخواستم بگم که ..این جولیکا را بفهمم آذین کردی میزنمت هرچی هم دلش خواست براش میخری
لوکا.ای به چشم جولیکا جون بخواد
امروز به خوبی و خوشی تمام شد شب بود به سختی آرین را خوابونده بودم خودمم تازه چشمامو روی هم گداشته بودم که صدای گریه آرین بلند شد
مرینت.ادرین
آدرین.جانم
مرینت.پاشو بچتو شیر بده......
========================================
55کامنت