Love is not a crim part 14
برای بعدی ۶۰ تا
فردا صبح
مرینت :
با نوازش موهام از خواب ناز بیدار میشم و با صورت آدرین مواجه میشم
آدرین : صبح بخیر خرس کوچولوی من
مرینت : صبح بخیر ، تو هم که هر دقیقه یک لقبی بهم میدی
آدرین : خب شاید همون باشی که بهت میدم
مرینت : یعنی الان من خرسم ؟
آدرین : خرسی که تا ساعت ۱۲ خوابیدی
مرینت : چی ؟ ساعت ۱۲ ؟
آدرین : اره
مرینت : وای دیرم شد
آدرین : الکی نیست که بهت میگم خرس
مرینت : خرس عمته
آدرین : عمه ندارم
مرینت : پس خودتی
سریع از روی تخت بلند میشم و میرم دستشویی و صورتم رو میشورم وقتی بر میگردم میبینم هنوز آدرین تو اتاقه
مرینت : شما نمیخوای بری بیرون ؟
آدرین : نه
مرینت : برو بیرون
آدرین : نمیرم
یکم فکر کردم و انگار یک لامپی بالای سرم روشن شد .
مرینت : باشه نرو منم تورو به عنوان دوست پسرم قبول نمیکنم
آدرین : غلط کردم
و با سرعت زیاد از اتاق خارج میشه . اصلا فکرم رو حال میکنید ؟
به طرف کمد لباسم میرم و به سختی لباس مورد نظرم رو پیدا میکنم ، یه جوری میگم به سختی انگار میخوام برم سر قرار . وقتی لباسم رو میپوشم شروع میکنم به آرایش کردن و موهام رو بابلیس میکنم و دورم میریزم . اینم از این .
از اتاق بیرون میرم و به همه سلام میکنم و از بالای میز چند تا لقمه غذا میزارم تو دهنم
فیلیکس : آماده ای ؟
مرینت : اره
فیلیکس : پس بریم
مرینت : بریم
سوار ماشین فیلیکس میشیم و به طرف کمپانی حرکت میکنیم . وقتی میرسیم از ماشین پیاده میشیم و وارد کمپانی میشیم که با موج عظیم طرفدار ها و خبرنگار ها رو به رو میشیم
_مرینت میشه یک امضا بدی
_ میشه با شما دو تا عکس بگیرم
و هزاران حرف دیگه که منو فیلیکس بهش توجه نکردیم و بی خیال به طرف میز منشی رفتیم .
فیلیکس( رو به منشی) :سلام ، انگار بهمون پیام دادین که باید اینجا باشیم
منشی : درسته و کاملا به موقع اومدین
مرینت : یعنی چی ؟
منشی : طرفدار هاتون ازتون امضا و عکس میخوان
جانمممم یعنی چی ؟ این همه راه میایم اینجا که سه چهار تا عکس بگیریم ؟ { مرینت جان خوبه خودت گفتی با موج عظیم طرفدار ها رو به رو میشی الان میگی سه چهار تا عکس ؟}
منشی : بفرمایین از این طرف
و مارو راهنمایی میکنه که باید از کدوم طرف بریم . آروم میرم پیش فیلیکس
مرینت : این الان مسخره بازیه ؟
فیلیکس : اینجور به نظر میاد
وقتی وارد یک قسمت میشیم میبینم بله کلی آدم اونجا بودن و دونه دونه داشتن امضا میگرفتن . وقتی امضا ها تموم شد به ساعت نگاه کردم ..... ۹ شب بود !
مرینت : فیلیکس
فیلیکس : بله
مرینت : نمیریم پایگاه ؟
فیلیکس : ساعت چنده ؟
مرینت : ۹
و آخرین امضا رو میزنه و بلند میشه
فیلیکس : بریم
وقتی از کمپانی بیرون اومدیم سوار ماشین شدیم و داشتیم به سمت پایگاه حرکت میکردیم
______________
لباس مرینت برای رفتن به کمپانی
_____________
ببخشید انقد دیر دادم چون امروز کلی امتحان داشتم وقت نکرده بودم بنویسم
لایک و کامنت فراموش نشه ❤️