Green eyes, the color of devil S2 P9

‌       starboy ‌ starboy ‌ starboy · 1402/07/15 18:19 · خواندن 3 دقیقه

بفرمایین ادامه

اشکامو پاک کردم و دوباره زانوهامو تو بغلم گرفتم، تن گرمشو وقتی بغلم میکرد تصور کردم، دلم براش تنگ شده بود، برای خودش.. برای خودش و چشمای سبزش که تفاوتی با زمرد نداشت.. حماقتی که خودم کرده بودم باعث شده بود بذاره و بره، مثل من که دوبار گذاشتم و رفتم، خاطرات به ذهنم هجوم اوردن...
"فلش بک"
_ مارینت؟ من میدونم اون عوضی باهات چیکار میکنه. بیا فرار کنیم خب؟ از دستش فرار میکنیم.. تو و خواهرتو میبرم خارج کشور
به دستش که سمتم دراز شده بود نگاه کردم، ترسیده بودم.. هم از حرفای اون میترسیدم و هم از کاری که ادرین دیشب باهام کرده بود.. جای شلاق روی تنم میسوخت، دستشو جلو تر اورد و دست دیگشو رو بازوم گذاشت
_ میبینی عزیزم؟ کل بدنت کبود و زخمیه‌‌.. شر اون عوضیو از سرت کم میکنم.. اون یه مریض روانیه.. 
به موهای ابی رنگش زل زدم، حرفشو قطع کردم..
_ نمی.. نمیتونم.. دنیل.. من.. نمیدونم چرا نمیتونم ولش کنم..
نگاه تجملی ای به پشت سرم انداخت.. و بعد سریع دستشو پشت گردنم بود، لحظه ای بعد لبای منو بین لباش میمکید، با دیدن نگاهش چشمامو بستم و به گردنش چنگ زدم، به خودم که اومدم نفس کم اورده بودم، هولش دادم و پریدم توی اتاق و درو قفل کردم..
"پایان فلش بک"
نمیدونم چرا بجای عقب هول دادنش منم بوسیدمش.. روحمم خبر نداشت ادرین راجب رابطمون فهمیده.. حق داشت.. من یکی دیگرو بوسیده بودم.. پسری که تو امریکا دیده بود رو بوسیده بودم.. اونموقع با خودم گفتم مرینت.. اون دوستت نداره و روت حساس نیست.. فکر میکردم اشکالی نداره اگه پسرای دیگه رو ببوسم.. اما وقتی اون با یه دختر دیگه خوابید، تازه فهمیدم چقدر روش حساس بودم.. 
وقتی فهمیدم با یه دختر دیگه خوابیده کلی سوال تو ذهنم اومد..، اون کیه؟ همو میشناسن؟ باکره بوده؟ چرا مردی که بکارتمو گرفت باید با یکی دیگه بخوابه؟ برای من مهم بود.. چون اولینم بود.. منم برای اون مهم بودم اما هیچوقت درکش نکرده بودم. الان میفهمیدم پسر کوچولوی من چقدر تنها بود...
""""""""""
۹ ژانویه ۲۰۲۰، ۱۱ شب، ویو ادرین

یکم طول کشید که لِنا با یه ظرف غذا اومد تو اتاقم، بیمارستان به من غذا میداد اما اون برای خودش میخرید.. غذای بیمارستان واقعا مزخرف بود.
_ دختر مگه تو کار و زندگی نداری؟
درحالی که غذا رو از نایلون میورد لب زد:
_ نگران نباش، ۲ روز پیش استعفا دادم
سرمو با تعجب بالا بردم و با چشمای گشاد نگاش کردم
_ چرا استعفا دادی؟
درحالی که به چیزی میخندید ادامه داد
_ چون رئیسم گفت میخواد بغیر منشی چیز دیگه ایم باشم براش
اول نفهمیدم اما بعد‌چند ثانیه سرمو به نشونه اوکی تکون دادم
_ تو کدوم شرکتا بودی؟
_ قطعات ماشینای برقی
با خودم فکر کردم و بعد‌چند ثانیه که ایده ای به ذهنم رسید سرمو سمتش برگردوندم
_ الان دنبال کاری؟ راستش منم منشیمو اخراج کردم
قیافش نشون میداد ذوق کرده، درحالی که غذاشو میجوید لب زد:
_ ببینممم گفتی ‌واسه تسلا موتورز کار میکنییی؟ جدی میگییی؟
لبخند مهربونی زدم و دستمو رو سرش کشیدم
_ رزومه تو برام بفرست باشه؟

 

۸۰ تا کامنت

مشخصه اخراشه؟ دیگه باید با این کوفتی خداحافظی کنیننن

رمان جدیدمم قشنگه اسمش گناهکاره یه سر بزنین