Love is not a crim part 13

Elnaz Elnaz Elnaz · 1402/07/15 14:52 · خواندن 3 دقیقه

برای بعدی ۶۰ کامنت 

حدودا ساعت ۳ شب بود که با درد معدم بیدار میشم . وقتی بیدار میشم حس خیسی رو دست پیدا میکنم ! میخواستم از بالای تخت بیام پایین که خودمو ردیف کنم ولی دستی مانع این کارم شده ‌

آدرین : کجا میخوای بری

صدای آدرین بود ، این اینجا چیکار میکرد

مرینت : می‌خوام برم دستشویی

آدرین : چرا ؟{خب برای چی میرن دستشویی ؟ }

مرینت : چیزه...... امروز چندمه ؟

آدرین : بیست و پنجم ..... چطور ؟

خاک تو سرم که تاریخ پریودیم و یادم نبود

مرینت : هیچی .... شلوارم کثیف شده

آدرین با تعجب میشینه

آدرین : خرابکاری کردی ؟

مرینت : نه

آدرین : پس چی شد ؟

مرینت : خب .... بفهم دیگه

آدرین : آها گرفتم

سریع بدون اینکه چیزی بگم وارد دستشویی میشم و خودمو سریع جمع و جور میکنم . من چجوری نمی‌دونستم امروز بیست و پنجمه ؟ وقتی میام بیرون یک لیوان رو میبینم که بالای میزم بود . به سمت اون لیوانه میرم میبینم توش دمنوشه ، اینو کی گذاشت اینجا ؟ وقتی لیوان رو بر میدارم زیرش یک کاغذ میبینم . کاغذ رو بر میدارم و روش رو که یک سری متن نوشته بود آروم زمزمه میکنم .

این دمنوش رو بگیر بخور دردت کمتر میشه منم رفتم اتاقم برای اینکه راحت تر باشی . شبت بخیر فرشته کوچولوم

کاغذو روی میز میزارم و لپ تاپم رو بر میدارم و تصمیم میگیرم فیلم ببینم . دقیقه ها میگذره و میگذره ولی فیلمه تموم نمیشه . به تایمش نگاه میکنم حدودا ۲:۳۰ بود . بیخیالش میشم و لپ تاپ و لیوان رو میزارم بالای میز و به پهلو دراز میکشم . نمی‌دونم چی شد که امشب مایک رو دیدم ولی ممکنه که زنده باشه ؟ خودم دیده بودم که تصادف کرده بود و روش پارچه سفید کشیدن . سعی کردم از فکر بیام بیرون چون فردا کلی کار داشتم و باید می‌خوابیدم . دقیقه ها گذشت و خوابم نمی‌برد که از گوشیم صدای پیام اومد

آدرین : بیداری ؟

مرینت : اره

ادرین : الان بهتر شدی ؟

مرینت : اوهوم

آدرین : حوصلم سر رفته .... تا الان چیکار میکردی ؟

مرینت : با اجازه شما فیلم می‌دیدم

آدرین : ولی من که بهت اجازه ندادم

مرینت : ولی من بدون اجازه شما دیدم

آدرین : الان دم در آوردی نه ؟

مرینت : اره

آدرین : فردا واست دارم

مرینت : الان که فرداست

آدرین : جانم ؟

مرینت : میگم الان از ساعت ۱۲ گذشته و ساعت ۴ صبحه پس یعنی فردایی که الان گفتی رو باید دیروز میگفتی

ادرین : پس امروز واست دارم

مرینت : تو که امروز منو نمیبینی

آدرین : یعنی چی ؟

مرینت : امروز باید برم کمپانی

آدرین : چرا ؟

مرینت : بهم گفتن که بیام اونجا

آدرین : ولی تا شب که نمی‌مونی

مرینت : اتفاقا گفتن باید تا شب باشم

ادرین : پس همراهت میام

مرینت : گفتن همراه فیلیکس برم

آدرین : ولی من می‌خوام همراه تو بیام

مرینت : نمیتونی دیگه

آدرین : اصلا من قهرم

مرینت : قهر باش

آدرین : یعنی اصلا واست مهم نیست که باهات قهر باشم ؟

مرینت : نه نیست دو دقیقه بعد قسم میخوری که باهام قهر نیستی

آدرین : راست میگی

مرینت : اینو که همیشه میگفتم

آدرین : اصلا من می‌خوابم تا بیشتر از این تخریبم نکردی

مرینت : مگه من وسیله ای چیزی داشتم که تخریبت کنم ؟

آدرین : مرینت !

مرینت : ببخشید

آدرین : شب بخیر

مرینت : شب بخیر

گوشیم و میزارم کنار و به خواب عمیقی فرو میرم

_____________

لایک و کامنت فراموش نشه