زندگی سخت یا ساده پارت ۶

Helen Helen Helen · 1402/07/12 07:14 · خواندن 1 دقیقه

سیلام کمه کوتاخه اما برو ادامه

مری.تو پارک دیدم نینو و آلیا هم اونجان!!عجیبه😳
معرفی نینو.او پسر پسر عموی لوکاس🐍
معرفی آلیا.او دختر خاله ی مرینت و فیلیکس هست😍😍
مری و فیلیکس.رفتیم سلام کردیم نهار دعوتشون کردیم.
مری.موقع برگشتن حس کردم بازم یه روح من رو لمس کرد و بیهوش شدم و نفهمدم چه اتفاقی افتاد.
فیلیکس.مرینت داشت می افتاد گرفتمش تو بغلم حس کدم سردس شده بدنش کاملا شبیه جسد بود سرد سرد بردمش خونه یکم با دستام آب پاشیدم روش بیدار نشد نگران شدم😨😱
آلیا.ماهم که با هاشون رفته بودیم دیدیم مرینت افتاد گفتیم فیلیکس ببرش بیمارستان اما گوش نداد بردش خونه
لوکا.مرینت تو خونشون بیدار نشد مجبور شدیم ببریمش بیمارستا 
۲ ساعت بعد
دکتر.به ایشون شک وارد شده😧😨سعی کنید ازش دور بمونید تا برطرفش کنیم
فیلیکس با جیغ و صدا بلند.ینیییییی چییییی😤😤😤مرینت خواهر منه چطوری ازش دوری کنم😑😡هاااااااااااااااااا
آلیا.فیلیکس آروم باش نگرانم نباش حال مرینت خوب خوب میشه😌
نینو.آره نگران نباش.
عصر
فیلیکس.دیگه باید برم بیمارستان نگرانم به مولا😰😖
نینو و آلیا.باشه بریم ببینیم چی شد.😬
(هلن.رفتند تا ببین میتونن مرینت رو مرخص کنند یا نه.)
دکتر.شما....

پارت بعد ۲۰ لایک ۳۰ کامنت ببینید کمه هااااا