Love is not a crim part 4

Elnaz Elnaz Elnaz · 1402/07/11 16:04 · خواندن 3 دقیقه

دیدم لایک و کامنت ها اون قدر نشده گفتم بدم پارت بعدی رو 

برای بعدی ۲۵ کامنت + ۲۰ لایک 

پاریس ۶:۵ صبح

مرینت :

رفتم رو یکی از صندلی ها نشستم . اینه کوچیکی که تو کیفم بود رو در آوردم و به آرایشم نگاه کردم . همه چیز مرتب بود . اینه رو میزارم تو کیفم و به زمین خیره میشم . از توی فرودگاه برج ایفل معلوم بود ، جایی که من عاشق اونجا بودم ولی الان باید برای همیشه باهاش خداحافظی کنم .

صدای یک زن از بلندگو اومد

صدا : مسافرین محترم پرواز ۳۵۴ لطفا به طرف هواپیما مورد نظر بروید . تکرار میکنم مسافرین محترم پرواز ۳۵۴ لطفاً به طرف هواپیما مورد نظر بروید .

از روی صندلی بلند شدم و به طرف در خروجی رفتم که سوار هواپیما شم . دم در خروجی چمدونم رو دادم و همراه ساک کوچیکم سوار هواپیما شدم و روی صندلی ۲۵c{یه عدد الکی گفتم } نشستم و به بیرون نگاه کردم . دلم از همین الان واسه الیا تنگ شده . این خرس از بس می‌خوابه حتی صبح بلند نشد منو از خونش پرت کنه بیرون .صدای کسی از بالای سرم اومد

_سلام میتونم بلیط پروازتون رو چک کنم

+البته

بلیط رو به سمتش گرفتم

_لطفا کمربند خودتون رو ببندین ..... سفر خوبی داشته باشید

+ممنونم

دستم و بردم سمت کمربند ها و بستمش . حدود ۵ دقیقه بعد هواپیما شروع به حرکت کرد و آروم اوج گرفت . به ساعت روی نمایشگر روبه روم نگاه کردم . ساعت ۶:۳۰ بود و حدودا ۱۵ ساعت طول می‌کشه پس یعنی ساعت ۲۱:۳۰ اونجام . از اونجایی که خیلی راه بود ترجیح دادم که بخوابم . چشامو بستم و به تاریکی عمیقی فرو رفتم

۱۵ ساعت بعد

با صدای بلندگو از خواب بیدار شدم و ساکم رو برداشتم و به سمت در خروجی رفتم و چمدونم رو برداشتم و رفتم به طرف خونه ای که الیا از قبل واسم گرفته بود . فردا هفتم بود پس باید به کمپانی میرفتم . یک تاکسی گرفتم و رفتم به اون خونه . چمدونم رو انداختم تو اتاق و یه دوش آب گرم گرفتم و روی تخت دراز کشیدم و به سقف نگاه کردم .فردا باید ساعت ۷ بیدار میشدم و حاضر میشدم . از فکر کردن دست برداشتم و چشامو بستم و خوابیدم .

...............

۷ صبح‌

وای وای وای دیرم شد . سریع صورتم رو شستم و شروع کردم به آرایش کردن و لباس پوشیدن . سریع کفشم رو  پوشیدم و یک تاکسی گرفتم و به طرف کمپانی رفتم . وقتی رسیدم به اونجا نگاه کردم . هیچ جاش تغییری نکرده . به طرف داخل کمپانی رفتم

مرینت : سلام

منشی : سلام بفرمایید

مرینت : بهم پیام دادین که بیام اینجا

منشی : بله درسته ..... مرینت دوپن چنگ ؟

مرینت : بله درسته

منشی : خوش اومدین

دست سمت چپش رو برد به طرف یک در شیشه ای

منشی : هم گروهی هاتون اونجان‌

مرینت : ممنون

و به طرف اون اتاق که درش شیشه ای بود . وقتی رسیدم در زدم و داخل رفتم .

مرینت : سلام

یه پسری با موهای آبی و مشکی به طرفم اومد

لوکا : مرینت دوپن چنگ ؟

مرینت : بله خودمم

دستش رو آورد سمتم

لوکا : خوشبختم من لوکام

دستم رو تو دستش گذاشتم و بهش دست دادم

یک پسر دیگه ای سمتم اومد که کپی آدرین بود ..... چقدر زود فراموشش کردم

فیلیکس : سلام من فیلیکسم

مرینت : خوشبختم منم مرینتم

یک پسر دیگه با موهای نارنجی و چشمای مشکی اومد طرفم

مایک : سلام من مایکم

مرینت : خوشبختم ..... راستی عضو اصلی گروه کیه ؟

آدرین : منم

صدای آدرین بود؟ این اینجا چیکار میکرد

مرینت : سلام

آدرین : علیک{بی احساس }

لوکا : مرینت درسته ؟ به گروه .......{ اسمش رو تو کامنت ها بهم بگین }

مرینت : ممنون

___________________

لباس مرینت برای رفتن به کمپانی 

___________________

همیشه ۲۵۶۵ کاراکتر می‌نوشتم ولی الان ۳۰۵۰ نوشتم . من چقدر بچه ی خوبیم 

فعلا تا پارت بعد