Figurative love p4
اگر حمایتتون زیاد باشه یه پارت خیلی بلند و طولانی میدم❤️
درضمن چرا شمایی که نگاه میکنین لایک نمیکنین یا کامنت نمیزارین؟
اگر از یه رمان خوشتون اومده حداقل باید حمایتش هم کنین.
سلام به همگی من باید یه چیزی درمورد رمان بگم ممکنه که یکم اتفاق های بد داخل رمان بیفته ولی نگران نباشین چون در آخر مرینت و آدرین بهم میرسن خب بریم سراغ ادامه داستان🌸
آدرین:
حالا بهتره از فکر و خیال در بیام و یکمی استراحت کنم آخه فردا باید یه عالمه کاغذبازی انجام بدم و همینطور بلیط رفتن به تورنتو رو.
از خواب بیدار شدم با اینکه تا لنگ ظهر خوابیده بودم بازم خوابم میومد.(یه چیز دیگه امروز مثلا یک شنبست)
برای صبحانه واسه خودم پنکیک درست کردم و لباسم رو عوض کردم.باید اول شماره پسر عموی مرینت رو میگرفتم و درمورد این موضوع باهاش حرف میزدم.حالا شاید بخاطر نینو واقعا با پسره قرارداد میبستم.
همان لحظات در تورنتو:
با خستگی تمام بیدار شدم و درجا رفتم سراغ صبحونه.خیلی گشنمه بود آخه دیشب هیچی نخوردم!
واسه خودم سوفله توت جنگلی درست کردم.با اینکه زیاد پف نکرده بود ولی برای بار اول خوشمزه بود.
رفتم یه لباس لش پوشیدم و رفتم به سمت کافه. آخه قرار بود اونجا .... رو ببینم تا درمورد قرارداد و اینجور چیزا باهاش حرف بزنم.رفتم داخل و منتظر موندم. بعدش دیدم لوکا بالاخره اومد و روبروم نشست.
لوکا:سلام مری چی شده یاد پسرعموت افتادی؟
مرینت:سلام.خب ایندفعه یه کار مهم باهات دارم.
لوکا:مثلا چی؟
مرینت:راستش میخوام درمورد یه قرارداد صحبت کنم و مطمئنم از این انتخابت پشیمون نمیشی.من توضیح بیشتری بهت نمیدم و الان با اون نفر که نیاز به قرارداد داره تماس تصویری برقرار میکنم.
لوکا:صبر کن ببینم. معمولا این منم که شرکتی رو واسه کسب درآمد انتخاب میکنم و نمیدونم که ایشون چکاره هستن.
مرینت:این آقایی که تو میگی اسم داره ها. اسمش آدرین آگرسته....
لوکا:منظورت همونیه که یه شرکت معروف تو پاریس داره؟ اگر همونه که من پایم.
مرینت:اگر میزاشتی حرفم رو کامل کنم میفهمیدی که فکرت درسته یا نه. و بله فرضیت رو تایید میکنم. حالا میشه بهش زنگ بزنم آقای دوپنچنگ؟
لوکا:باشه حالا اینقد من رو مسخره نکن.
آدرین:سلام و ببخشید شما؟
تو ذهن آدرین:یعنی این پسر خوشگله دوس پسر مرینته؟ یعنی فهمیده که من و مرینت با هم دوست شدیم و حالا میخواد پوست سرمو بکنه؟ البته جرئت این کارو نداره چون من.....
لوکا:سلام.من سرمایه گذار معروف لوکا دوپنچنگ هستم و با توجه به چیزی که مرینت به من گفته قراره روی شرکت شما سرمایه گذاری کنم درسته؟
آدرین:ب..بله درسته.(آدرین تو ذهنش:چرا به ذهنم نرسید که این یارو پسر عموشه)
لوکا:من براتون یه فرمی رو میفرستم لطفا اونو پر کنین و واسم بفرستین.بعد از فرستادن فرم برای من و تایید اون قرارداد من با شما بسته میشه.
آدرین:باشه حتما خداحافظ.
لوکا:خداحافظ.
لوکا:هی مرینت چجوری با این پسر خوشگله آشنا شدی؟ آخه تو اصن از مد هیچی سر در نمی آوردی،نکنه دوس پسرته. اگر عمو بفهمه پوستتو میکنه.
مرینت:شما از کی اینقده منحرف شدین؟ آخه من چرا باید یه پسری رو که توی یه قاره دیگه زندگی میکنه رو دوس داشته باشم؟ درسته پولداره اما....
همان لحظه در گوشه ای از کافه:
؟/؟:هی (؟؟؟؟؟)ما کی باید وارد عمل بشیم؟
؟؟؟؟؟:نگران نباش به زودی!
معرفی شخصیت جدید:
لوکا دوپنچنگ_۲۵ ساله
سرمایه گذار معروف در قاره ی آمریکا
این پارت هم تموم شد واسه پارت بعد ۲۰ تا لایک و کامنت.