Figurative love p3

𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 𝗁︎𝖾𝗅︎𝗂𝖺 · 1402/07/09 19:59 · خواندن 3 دقیقه

چون لایک و کامنتا رسید پارت بعد رو دادم🌸

راستی لطفا کسایی که لایک میکنن کامت بزارن یا برعکس آخه میخوام نظرتون رو راجب رمانم بدونم تا اگر جاییش مشکل داره تصحیحش کنم❤️

 

 

آلیا:اون دوس پسرم نیس یعنی میخوام باشه ها ولی اون فکر نکنم بخواد. با اینکه خودش به من پیام داده.

مرینت:یعنی از تو خل تر پیدا نمیشه. اگه دوست نداشت چرا بهت پیام داد؟

آلیا:پس به نظر میرسه یکی عاشق مرینت خانوم شده😏

مرینت:نخیرم.ما تازه چند ساعت بود که آشنا شدیم.

آلیا:باشه،هر چی تو گفتی.

بعد از اتمام کلاس ها:

رفتم خونه و لباسم رو عوض کردم.قرار بود امروز با آدرین حرف بزنم.دیدم فعلا آفلاینه پس یکم به حرف آلیا فکر کردم.شاید درست میگفت.شاید آدرین منو دوست داره.نه بابا آخه کی عاشق من میشه.

دیدم که آنلاین شده.

آدرین:سلام مری.اشکال نداره اینطوری صدات کنم؟

مرینت:سلام نه اشکال نداره اگر اینطوریه منم آدری صدات میکنم(سلام مامان کلویی😂)

آدرین:در شرایطی هستی که باهات تماس تصویری بگیرم؟ آخه میخوام یه موضوعی رو بهت بگم.

مرینت:باشه.


مرینت:کاری داشتی؟

آدرین:موضوع درمورد دوستم نینوعه

مرینت:من میشناسمش.نینو دوس پسر مجازی آلیاعه

آدرین:پس به دوستامونم همدیگرو می‌شناسن.

مرینت:به نظر میرسه یه داستان رمانتیک تو راهه.

آدرین:فکرم رو خوندی.اونجور که من میدونم نینو آلیا رو دوس داره ولی آلیا هم این حس رو نسبت به نینو داره؟

مرینت:آره امروزم داشتیم در این مورد حرف میزدیم.اما شما تو پاریسین و ما تو تورنتو.اینا خیلی باهم فاصله دارن.مگه اینکه یه موضوعی پیش بیاد تا این دوتا رو بهم برسونیم.

آدرین:آهان! فهمیدم.من میتونم الکی بگم که با یکی تو تورنتو قرارداد بستم و باید برم اونجا.اونم به عنوان دوست مطمئنم همراهم میاد.

مرینت:خیلی فکر خوبی کردی و این به نفع ماهم هست تا بهتر باهم آشنا بشیم.منم تا اون موقع سر آلیا رو گرم میکنم تا زیاد پیگیر اخبار نباشه چون که تو یه شرکت مد معروف توی پاریس داری مطمئنن سر و صدای زیادی بلند میشه.

آدرین:مشکل اصلی اینه که من باید با کی قرارداد ببندم؟

مرینت:من یکی رو میشناسم.میتونی با پسرعموی من قرارداد ببندی.اون یه سرمایه گذاره پس کسی به نقشمون شک نمیکنه.

آدرین:باشه پس،فردا دوباره باهم حرف می‌زنیم.

مرینت:باشه بای.

آدرین:بای.


حالا بریم یکم سراغ آدرین:

وای چقد خوشگل بود! بدنشم روی فرم بود.

فک کنم یکمی منحرف شدم.حالا دیدی شاید اونجا از مرینت خواستگاری کردم بعدش باهم ازدواج کردیم و بچه دار شدیم.البته به این آسونیا هم که نیست.

ممکنه چند ماه دیگه مرینتم عاشقم بشه بعدش این اتفاقا بیفته.(آدرین فک کنم داری شورش رو در میاری😐)


پایان پارت سوم.

برای پارت بعد ۱۳ تا لایک و کامنت

و اینکه فقط یکم مونده طلا بشم میشه لطفا همینطوری حمایتم کنین؟

خداحافظ کیوتیا🌸