عشق اتشین❤️🔥f2p7
خب خب اومدم سر این پارت خوب خودتونو خالی کنید مخصوصا دخترا
=======================================
سر مزار رسیدیم
از زبان مرینت.
سمت مزار پدرم رفتم کنارش نشستم،
سلام بابایی دلم خیلی برات تنگ شده بابا توام دلت برام تنگ شده بود ؟!بابا میبینی با ادرین و پسرم اومدیم پیشت بابا نوت پسره بابا چرا رفتی این روزا را نبینی بابایی چرا رفتی مگه نمیگفتی من باید نوه هامو ببینم بابا 😭😭
بابایی کجایی برات درد و دل کنم بابا
بابا دیدی عروس شدم بابا دیدی چقدر آرزو عروس شدنمون داشتی بابا مگه نمیگفتی تنهات نمیزارم بابااااا باباییییی قشنگم بابااااااااااا😭
هق هقم تموم نمیشد ادرین همینطور که دستشو گذاشت رو شونم اشکش از چشماش سرازیر شد
ادرین.قربونت برم گریه نکن اینجوری
رفتم تو بغلش موهامو نوازش کرد
ادرین.نفسم تو دوست داری شازده پسرمون اذیت بشه اصلا بچه به کنار خودت دق میکنی اینجوری قربونت برم اینجوری گریه نکن من دیوونه میشم
مرینت.اگه تورو نداشتم چکار میکردم
از اونجا بیرون اومدیم و به سمت خونه حرکت کردیم توی راه دستمو گرفته بود
""""""
از پله ها بالا رفتم دستمو پشت گرفتم تا زیپ لباسو باز کنم ادرین زیپ را همون موقع باز کرد برگشتم طرفش
مرینت.ای آقا پسر خودتو کنترل کن😁
ادرین.حیف که شازده داره اون تو بزرگ میشه وگر نه امشب امونت نمیدادم
مرینت.اوه اوه شازده، ادرین از همین الان ی چیز را مشخص میکنم حق نداری این پسره رو از من بیشتر دوست داشته باشی وگر نه چمدون تو کمده وسایلتو جمع میکنی و به سلامت😤😂
ادرین.اقا من غلت بکنم ولی مرینت
مرینت.بلع
ادرین.دلت میاد منو بندازی بیرون
مرینت.نه خدایی دلم نمیاد ولی اگه لازم باشه چرا که نه
ادرین .ای نامرد حالا بدو بیا تو بغل عمو
رفتم بغلش روتخت دراز کشیده بود گوشیمو برداشتم ی پیام از طرف مامان امیلی اومده بود بازش کردم مارو شب دعوت کرده بود.......
========================================
40کامنت