دلقک قاتل🔪

𝒎𝒐𝒐𝒏 𝒎𝒐𝒐𝒏 𝒎𝒐𝒐𝒏 · 1402/07/07 21:22 · خواندن 2 دقیقه

خب بچه ها سلام.

من moon هستم. رمان LOVE PARTY رو تموم کردم و میخوام رمان جدید بنویسم.

چون بیکارم‌ میخوام ۲ تا رمان رو همزمان بنویسم.

یکی از رمان ها میراکلسی و عاشقانه هستش و اینیکی ترسناک هست و میراکلسی نیست.

این داستان +۹ سال هست و صحنه های ترسناکی داره!

 

 

 

شخصیت ها:

فلورا

جک 

جان 

جینا

ملودی

کِن

 لویزا 

مدیر جانسون

 

 

خلاصه‌ رمان:

این رمان درباره ی یه بنده خدایی هستش که ادم کشه و یه نقاب دلقک زده و مردمو میکشه. یه گروه از بچه های بیکارِ دبیرستانی دور هم جمع شدن تا جلوی دلقک ادم کش رو بگیرن.

 

 

تیکه ای از اول داستان:

 

از زبان دلقک:

تو مخفیگاه بودم و داشتم عکس ادم هایی که کشته بودم رو با ماژیک قرمز خط میکشیدم.

بعد از خط زدن رو صندلی چرخدارم نشستم و شروع به فکر کردن کردم. نمیدونم چرا ولی خواستم به بچگیم فکر کنم.

وقتی بچه بودم یه بچه ی لوس و ترسو بودم. جایی که زندگی میکردم یه روستای کوچیک و فقیر بود. 

ما مردمی که اونجا زندگی میکردیم به دلیل بی پولی وقتی یه سرماخوردگی کوچیک هم میگرفتیم میمردیم.

به همین خاطر من هر روز یه جنازه میدیدم! 

اولین باری که جنازه دیدم داشتم سکته میکردم. راستش اصلا فکر نمیکردم یه روزی خودم جنازه تولید کنم.

یادمه وقتی بچه بودم میخواستم دکتر بشم. میخواستم که دیگه نزارم کسی بخاطر یه بیماری کوچیک بمیره. ولی الان خودم دارم ادم میکشم! 

ولش کن. پاشدم و رفتم گوشه ای که خوراکی هامو میزاشتم. یه بسته چیپس برداشتم و شروع به خوردن کردم.

راستش‌ هیچکس تا حالا چهره ی منو ندیده.

و خب هرکسی هم که ببینه کشته میشه!

چون من دلقک قاتل هستم........🔪

 

خب بگید ادامه بدم یا نه؟

۵ لایک و ۱۰ کامنت تا پارت بعد.....✎