old love پارت 8

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/07/07 14:22 · خواندن 2 دقیقه

P8

 

 

 

مرینت بالاخره خودشو از آدرین جدا می کنه و با صورت سرخ و خجالت زده بهش نگاه می کنه و بعد خیلی سریع از پیش آدرین میره 

آدرین به رفتن مرینت خیره میشه، و همش به وقتی که داشت مرینت رو می بوسید فکر می کرد به همون موقعی که لبای شیرین مرینت رو لبای آدرین بود 

 

ولی یک چیزی ذهن آدرین رو درگیر کرده بود، اگه مرینت رو از دست داده باشه چی؟ 

 

آدرین تو بچگی وقتی مرینت داشت از پیشش می رفت به خودش قول داد که یک روز دوباره مرینت رو پیدا کنه و به قولش عمل کرد آدرین تونست دوباره مرینت رو ببینه و پیداش کنه

 

آدرین وقتی 6

 سالش بود مرینت رو برای اولین بار تو پارک دید 

 

تو اون روز مرینت و آدرین باهم دوست شدن، تو اون روزا مرینت هر روز با برادر بزرگترش دنیل که 7 سال ازش بزرگتر بود به پارک می رفت 

ولی یک روز مرینت رفت و دیگه هیچوقت برنگشت ، از اون روز به بعد آدرین هرجا که می رفت همه جا رو با دقت نگاه می کرد چون شاید مرینت اونجا باشه 

______________________________________________

 

مرینت تو راه گریه می کرد هیچوقت انتظار نداشت که آدرین اینجوری ببوستش

 

ولی اگه مرینت میفهمید که آدرین همون پسر کوچولویی هستش که تو بچگی عاشقش بود رفتار مرینت با آدرین عوض می شد؟

 

مرینت وارد خونه میشه پدرش متوجه اینکه مرینت گریه کرده میشه 

تام به سمت مرینت میره و بغلش می کنه موهاشو نوازش می کنه و میگه « چرا گریه کردی؟ »

 

مرینت پدرشو بغل می کنه و آروم گریه می کنه « آدرین منو بوسید  »

تام خوشحال میشه و با ذوق میگه « خب اینکه چیزه بدی نیست چرا ازش ناراحتی »

مرینت « چون که هیچوقت انتظار نداشتم آدرین ببوستم نمی خواستم اینجوری بشه » 

 

تام دیگه چیزی نمیگه بنظرش اگه الان حرفی نزنه بهتره 

 

تام خیلی خوب می دونست که آدرین همون پسریه که وقتی مرینت بچه بود و از پارک برمی گشت راجبش حرف می زد و از چیزایی که مرینت راجب آدرین می گفت 

می شد فهمید که عاشق آدرینه 

تموم شد ببخشید کم بود نمی تونم بیشتر از این بنویسم چون باید درسامو بخونم و زیاد وقت ندارم 

چالش : تو کامنت ها هر سوال شخصی که ازم دارید  رو بپرسید نداریدم نپرسید🗿