غم زدهp1
برو ادامه
افتادم زمین و یه پسره با یه دختره اومدن کمکم و منم درد شدید داشتم من ازدواج کردم با لوکنگ لوکنگ تا منو دید سریع اومد و بغلم کرد و گفت شیشششش هیچی نگو فقط بگ و میتونی پاشی نمیتونستم حرف بزنم و از نگاه بی نوام فهمید پام شکسته و منو برو خونه پام و باند پیچی کرد و گفت تا صبح صبر کن جید و کتل خان دارن میاد داداشمم با سکارلت داره میاد مبخواستم پاشم سرم رو هل داد رو بالش گفت تا صبح بخوام من کاراتو میکنم سری تکون دادم و از خستگی و درد مردم خیلی سریع خابم برد پاشدم دیدم...
خبر:بچه ها بخش منحرفی موج عشق بود اون تک پارتیه راستش دلم نخواست اون رمان منحرفی بشه در اوضش بعد اون رمان یه رمان منحرفی میزارم ببخشید کنم بود وضعیت های مدرسه ها رو که میدونین...