رمانOne night with youپارت2
میدونم دیر شد😅 ولی بفرما ادامه مطلب
✨🌊🌈One night with you🌈🌊✨
☽mrint☾
صبح با صدایی از خواب پاشدم mar: ابجی، ابجی ma :بله (خابالود) mar :بلند شو😆 ma: باشه باشه 😪 از جام بلند شدم و رفتم wc کارای لازم رو کردم و برگشتم سر کیک ها نشستم و دور کیک رو تمیز کردم که پسر اقای اگرست اومد داخل ad: تموم شدن ma :بله ad:خوبه(کیک ها رو نگاه کرد) امم خوبه پس من برم بقیه چیز ها رسیدگی کنم ma: چشم وقتی رفت منم از بس خسته بودم خوابم برد
☽Adrin☾
وضیعت خوراکی ها خوب بود رفتم و به سالن جشن یه سری زدم و رفتم بدرقه پدرم برگشتم داخل و به سمت اتاقم حرکت کردم که یهو Mar:(با عروسک هواپیما) پیو پیو بلو هواپیما بلو ad: (خنده ریز دستی به سر ماریا میزنه) اسمت چیه؟ Mar: مالیاا(خنده) ad: چند سالته ماریا mar: دوچالمه(خنده) ad:چرا داری اینجا بازی میکنی Mar :اچیم خوابه ad:باشه رفتم سمت اتاقم و در رو باز کردم به بچه ها زنگ زدم :ni: سلام داش al: به به امشب میخای چه کنی اقای رئس ad:(خنده) lu :امشب میخام زیاد بخورم بترکم (با خنده) ad:خب بچه ها من برم به غذا ها سر بزنم ni, lu, LA:خدافظ گوشی رو قط کردم و رفتم اشپزخونه دیدم مرینت درحال پختن غذاست ma: اوه اقای اگرست یه سو سوال داشتم ad: بگو ma: اگه میشه من من و ماریا هم داخل جشن شرکت کنیم ad: باشه😒 ma:ممنونم اقای اگرست واقعا مرسی 😄 ad: باشه حالا فقط لباس درست بپوش نمیخام ابروم بره ma: چشم ad: پس خوبه
☽marint☾
رفتم و ماریا رو صدا کردم ma: ماریا ماریا بیا اینجا mar: بله اچی ma: باید بریم خرید mar: بلای چی ma:برای جشن اقای اگرست Mar:مگه ماهم میلیم ma:اره mar: (خوشحاله) ma: بریم؟ mar:بلیم ma:(خنده) یه تاکسی گرفتم و رفتیم رسیدیم وارد مغازه شدیم کلی لباس های قشنگ داشت Mar: اچی من ایلو موخام Ma: باشه یدونه هم واسه خودم انتخاب کردم (مرینت اینجا فقیر بی چیز نیستا حقوقش زیاده ماشالله 😂) و خریدیم رفتیم کفش فروشی یه کفش ست با لباسم خریدم یه کفش کوچولو هم برای ماریا گرفتم از مغازه اومدیم بیرون mar:اچی بلیم بچنی بخولیم ma: باشه بریم mar: اخ جون رفتیم برای ماریا به بستنی گرفتم و رفتیم سمت یه مغازه ی دیگه (مرینت عزیزم بخدا بسه نرو داخل مغازه دیگه ) و برای ماریا یه تاج کوچولو گرفتم یه تاکسی گرفتم و سوار شدیم و....
بچه ها عکس لباسا و کفشا و تاج رو بزارم؟ ✨🌊🌈
برای پارت3🍭🍥🍧
10لایک 🌺☁🍬
دوستون دارم ✨🍥🌸