نفرتی که تبدیل به عشق شد🌪🌈p3

𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 𝒩𝒾𝓎𝒶𝓎𝑒𝓈𝒽 · 1402/06/30 19:38 · خواندن 1 دقیقه

.

مرینت. من کی هستم شما کی هستید

ماری. تو مرینت اگرست هستی ومن خواهر دوقلو ی توام و این فیلیکس نامزدم و ایشونم آدرین برادر فیلیکس که چند روز دیگه نامزد میکنین

#آدرین

مرینت فراموشی گرفت و دلیلش سکته مغزی و فشار عصبی بود واقعان عذاب وجدان داشتم و با ماری صحبت کردم که مری بیاد خونمون خب منو مرینت باهم مشکلی نداشتیم  از بچگی باهم بودیم یه جورایی به یه دلیلی بامن دشمن شد (بعد دلیلش رو میفهمید) مرینت هم قبول کرد بیاد خونه من رفتیم خونشون تا وسایلش رو جمع کنه بریم 

مرینت. اینجا کجاست 

آدرین. اینجا خونه شماست

مرینت. چه زشته ما پولداریم؟

آدرین ‌. آره

مرینت. از ثروتمند بودن بدم میاد

آدرین. منم

الی. چه عجب اومدید 

آدرین. سلام خاله

الی. سلام پسرم 

ماری. مامان مرینت میخواد بره خونه آدرین

الی. مشکلی نیست

مرینت. من حاظرم بریم

الی.مرینت نمیای بغلم

مرینت نگاهی به ماری کرد

ماری. اعم مامان

مرینت. آها مامان اومدم

آدرین. بیا دیگه 

داخل ماشین. 

مرینت. من میترسم 

آدرین. چرا

مرینت. ما قبلا عاشق هم بودیم؟

آدرین. نمیدونم اسمشون میزارن عشق ولی کلی باهم لج بودیم

مرینت. نمیدونم ولی من حس بدی دارم میترسم

آدرین ناخواسته ترمز کرد مرینت رو بغل کرد خودش هم از تعجب چشم هاش گرد شد

مرینت حس عجیبی داشت که خودش هم نمیدونست چه حسی درونش اینجاد شد.

____________________________________________

میدونم کمه چون  ادامشو گم کردم

من قبل اینکه یه رمان بدم قبلش کامل تو برگه مینویسم که یادم نره که متاسفانه اینو گم کردم حفظی نوشتم