Rise of darkness
رمان unknown فصل ۳
به زودی یه پست آموزش زبان فرانسوی میزارم موافقید؟
نینو به نگارانی به آلیا چشم دوخت و شیشه ی چشمانش را بغض فرا گرفت « آلیا ؟»
جمعیتی اندک دور آنها جمع شده بودن اما توجه بیشتر شان به بانویی بود که به مقابله با شرور برخواسته بود ،
نینو زمان زیادی تا جلب توجه دوباره برای شرور نداشت ، او سریع دستان خود را برای بار دوم در روز، دور جسم آلیا حلقه کرد
اورا به گونه ای در آغوش کشید که گویی بچه ای کوچک است ، به سختی اورا بلند کرد و آلیا بی جان در حالتی ایستاده در آغوش او افتاد
سرش روی شانه ی نینو افتاده و زانو های سستش به زمین رسیدند
نینو دستی را پشت بدن آلیا محکم کرد ، سپس دست دیگرش را پشت زانو های آلیا گذاشت و آنها را جمع کرد
آلیا مانند بچه ای جمع شده ، در آغوش نینو بود
قسمت بالایی بدنش مانند زمانی بود که انسانی در حالتی به هوش نینو را در آغوش میفشرد ، یکی از دست هایش دور گردن نینو و دست دیگرش آویزان افتاده بودند
درحالی که نیم تنه ی پایینی بدنش در کنار بدن نینو ، در زیر دستان او جمع و آویزان شده بودند
نینو به سرعت شروع به دویدن کرد و از کوچه پس کوچه های خلوت خود را به جلو میراند، هیچ ایده ای نداشت که کجا میرود اما پاهایش خود به خود اورا دور میکردند «نینو !!» نینو لحظه ای احساس کرد صدای آلیا به گوشش رسیده است
_«آلیا؟ »
_«آلیااا؟»
نینو انگشتان دستش را در تن آلیا فشرد اما باز هم پاسخی نیافت
مرینت آهسته از روی تختش برخواست ، تمام بدنش درد میکرد
افکار آشفته اش مثل تازیانه بر صورت او میخوردند ، موهای مرینت از پشت آیینه شلاق وارانه ، آشفته در هوا پخش شده بود
مرینت شروع به جمع کردن موهایش کرد ، ناگهان حس شدیدی در وجودش جریان گرفت ، احساس میکرد تنهاست
و دقیقا میداند به چه دوستی احتیاج دارد
او پیراهنش را درآورد و برهنه شد ، سپس سمت کمد لباس رفت و بنفش ترین لباس ممکنش را انتخاب کرد که با معجزهگر پروانه همخوانی داشته باشد
سپس سطح سرد معجزه گر را در دست گرفت و آنرا مانند سنجاقی به سینه اش وصل کرد
معجزه گر مانند دو دفعه ی قبل درخشید و نورا ،
کوامی جوان و مهربان ،
دوستی که درحال حاضر مرینت به صحبت هایش احتیاج داشت روبه رویش سبز شد «سلام مرینت »
_«سلام نورا »
نورا همیشه حرفی را میزد که طبق میل مرینت بود ،اغلب حرفهای نورا گاهی نسنجیده و بدون تفکر قبلی بودند ، اما نورا مانند مرینت فکر میکرد
و این در طی یک ساعتی که با نورا در روز قبل صحبت کرده بود کافی ترین چیز بود
لبخندی عمیق بعد از مدت ها روی لب های مرینت نقش داشت ، او نورا را کاملا دوست داشت
ودراینحال روزها میگذشتند و به روز موعود نزدیک تر میشدند ، مراسم رقص مخصوص !! مراسمی که آدرین باید نقابی از جنس خود یا گیوم را برمیگزید
بچه ها ... به زودی یه پست آموزش زبان فرانسوی میزارم از دست ندین