رمان One night with you پارت1
پارت اول رو اوردم براتون برو ادامه مطلب
🌜✨🌈One night with you🌈☁🌊
داشتم داخل اتاقم راه میرفتم و به این مسئله فکر میکردم میتونم از پسش بر بیام یا نه این سوال ذهنم رو مشغول کرده بود که صدای اتاق حواسم رو گرفت به سمت در حرکت کردم در رو باز کردم ag: پسرم فکر هات رو کردی؟ ad: بله پدر ag: میدونم که لایقش هستی من دارم کم کم از پاریس میرم یکی باید جامو پر کنه و کی بهتر ازتو پس میخام جواب بله باشه ad: پدر قول میدم شرکت رو به خوبی اداره کنم ag: خوبه و یه جشن برای رئیس شدنت میگیرم ab: چشم پدر ag:خوبه من فردا میرم ad: چشم رفتم داخل اتاقم و خودمو پرت کردم روی تخت یکم خوابیدم وقتی بلند شدم رفتم اشپزخونه ma: ماریا اروم تر Mar : چشم خواهر جون ad: وارد شدم ma : امری دارید؟ ad: ازت میخام تا فردا شب 700 تا کاپ کیک و کیک درست کنی ma: اما اینا خیلی زیاده و وقت هم کمه ad: اگه نمیتونی راحت میتونم اخراجت کنما ma: نه میتونم ad:خوبه از اشپز خونه خارج شدم و به سمت اتاقم رفتم و به دوستام زنگ زدم : ni : هی داش تبریک میگم al: داش تبریک Lu: تبریک داشم ad:مرسی داشا امشب مهمونی همه هم دعوتین ni : دمت گرم داش (پایان تماس)
☽ marint ☾
ماریا اروم بازی کن Mar: باشه ma: باید از الان شروع کنم Mar: باشه پس من میرم بخوابم ma: باشه هوو خب الان باید شروع کنم ارد رو اوردم چنتا تخم مرغ و چنتا چیز دیگه اوردم و مشغول شدم (4 ساعت بعد) 4 ساعت گذشته بود و فقط پنج تا کیک دیگه مونده بود الان ساعت 8 شب بود که پسر اقای اگرست اومد ad: اماده شدن؟ ma: بله یکی رو دادم بهش ad: هوممم از مزش خوشم نمیاد عوضش کن ma: اما ad:اما نداره درست کن ma: چشم دوباره مواد لازم رو اوردم و شروع به پختن کردم ساعت 1 کارم تموم شد کیک و کاپ کیک هارو روی میز گذاشتم و اشپز خونه رو مرتب کردم بعد رفتم کنار میز نشستم و کاپ کیک و کیک هارو تزیین کردم و همونجا خوابم برد و.....
ترجیح میدم متن رمان هارو کم بزارم ولی تعداد پارت هاش رو بیشتر حالا اگه شما خواستید متن رمان رو زیاد میکنم
برای پارت 2
پنج لایک
دوستون دارم خوشگلا☄︎✔🌊✨🌈☁