عشق پلاستیکی F2 P5
برید ادامه
آدرین*
از دوشب پیش که باهم درمورد قرار داد صحبت کردیم و نتیجش به لغو کردن قرار داد ختم شد، زندگیمون به کل تغییر کرد.
با اینکه زندگیمون رو عوض کردیم اما هنوزم داشتیم با دروغ هامون زندگی میکردیم.
و شیرین ترین دروغمون آلیس بود.
حتی اگر تمام این زندگی ساخته شده از دروغ های متفاوت باشه میخوام همین دروغ هارو هر روز با خودم مرور کنم.
البته هنوزم همون بحثا و کل کل هارو با مرینت داشتم😅
ولی دیگه جدا از هم نمیخوابیدیم و وقتی بحثمون یکم شدت میگرفت یادمون میومد چرا داریم زندگی میکنیم.
اتاق میهمان رو خالی کردیم و بجاش اتاق کناری ما اتاق دخترمون بود.
بخاطر فداکاری ما توی همون انفجار دست مزدمون خیلی بیشتر شد.
همون دست مزد رو برای گرفتن سرویس خواب آلیی استفاده کردیم.
مرینت هم خیلی از شبا بیدار میموند و کتابارو برای انتشارات میخوند.
در عرض یک هفته 3کتاب رومان رو تموم میکرد.
اولش شاید خیلی سختی داشت،ولی میخواستیم همین سختی هارو شیرین ترین تجربه عمرمون کنیم.
استخون دست منم کم کم ترمیم شد و از توی گچ درومد.
البته تمام اینارو مدیون مرینت بودم، خیلی حواسش بهم هست و نمیذاشت از دستم کار بکشم.. ازون ور آلیس جبران میکرد و دائم توی بغلم جا خشک میکرد😅
فسقلی آتیش پاره توی این چندماه زبون باز کرده بود.
آلیس هم پیشرفت زیادی تو کارش کرد، حداقل شبا غذای خونگی میخوردیم😂👌
مرینت*
صبح شد. امروز صبح زود بلند شدم تا صبحانه آماده کنم.
اصلا فکرشم نمیکردم یه روز این موقع بیدار بشم😂
خوب.. همه چی هم داشتیم..
و حالا چی آماده کنم؟
از اونجایی که استاد لیزا یه عالمه ترفند آشپزی یادم داده نمیتونم غذای بد درست کنم😏
بیکن هارو توی قابلمه گذاشتم تا سرخ بشه.
تا وقتی اونا سرخ میشن میوه برداشتم تا سالاد میوه درست کنم.
سابقه نداشتم سالاد میوه درست کنم ولی فکر کنم خوشمزه بشه!،
بعد از اینکه بیکن ها تموم شد میز رو چیدم.
_اوه اوه انگار یه نفر ذوق آشپزی داشته ما نمیدونستیم!
من_صبح بخیر تنبل خان!
آدرین_تنبل خان؟.. امروز رکورد زود بیدار شدن رو تو تعطیلی زدم!
من_بله در جریان هستم،😂.. سیب زمینی های آلیس هم دیگه الان پخته میشه!
آدرین_مطمئنی میتونه سیب زمینی بخوره؟
من_اره، یه جلسه آموزش فشرده پیش کریستا و اریس گذاشتم و الان میدونم چی به چیه😂
آدرین _باز خدارو شکر حداقل دیگه موز دست بچه نمیدی!
من_یبار دیگه تیکه بندازی همه خوراکی هارو خودم میخورم
آدرین_نه بالا غیرتت میدونم ازت بر میاد😂
همون لحظه صدای بلند آلیس اومد_بابا
همینجوری داشت صدا میزد👌😂
من_اه اوه زلزله 10 ریشتریت بیدار شد!!
آدرین_مطمئنی فقط 10ریشتره؟.. میرم بیارمش
نسبت به دختر بودنش خیلی شیطون بود.
مثلا یه بار که با آدرین قائم موشک بازی میکردن تو یخچال قائم شده بود😐
همه چیز رو هم میگیره واقعا دلیلش رو نمیدونم.
اگه سوئیچ ماشین روی میز نهار خوری باشه برش میداره میده به آدریم، در کل همه چیزو فقط به آدرین میده!
فکر کنم من توی لیست سیاهم😅
آدرین در حالی که آلیس رو بغل کرده بود اومد توی اشپزخونه.
آدرین_به مامان سلام کردی؟
آلیس_سیام.. مامان
من_سلام دخترخوشگلم، چه عجب یبار مامانتو آدم حساب کردی!
آدرین_خوب مگه مامانش آدمه؟
من_جانم؟!!!
کفگیر داغی که باهاش سیب زمینی های کنار بیکنو سرخ کردمو بالا گرفتم.
آدرین_نه منظورم این بودکه فرشتس انسان نیست..
من_منظورت چیز دیگه ای میبود کفگیر بوست میکرد!
آدرین_نه مرسی.. با زن مملکت نمیشه در افتاد!
بعد رو به آلیس گفت:تو مثل مامان نشی ها!
من_زنا کلا مثل همن.
آدرین_اره همتون کلا توی یه چیز مشترکین اونم تهدید کردنو زدنه! 😂
من_از تعریفات متشکرم بشینین غذاتونو بخورین!
آلیس رو توی صندلی خودش نشوند.
خودمم نشستم و به آلیس غذا دادم.
من_برنامت واسه امروز چیه؟
آدرین_اوووممم..نمیدونم..برنامه خاصی ندارم.
من_خوبه چون من برنامه عالی دارم
آدرین_اگر بگیم بریم خرید خودمو میکشم چون همین دیشب کل پاساژو با خودت بار کردی😐
من_من کجا پاساژو بار کردم تازه نصف لیست خریدم مونده بود!
آدرین_واویلا تازه لیستت مونده بود؟؟!!!
آلیس زد زیر خنده.
قیافه من_😑
آدرین_حتی این بچه بهت میخنده!
من_کی گفته به من میخنده!؟
آدرین_من زبون این بچه رو میفهمم آیا خودت ببین.. آلیس به بابا خندیدی یا مامان؟
من_الان توقع داری بفهمه؟
آدرین با خنده_مگه همه مثل توئن😂
من_😐🔪
آلیس در حالی که میخندید_مامان
آدرین زد زیر خنده_دیدی گفتم😂
تاحالا توی زندگیم اینقدر بد ضایع نشده بودم!
آدرین کم بود همدستم پیدا کرد😑
چه وضعشه واقعا!!
آدرین_حالا برنامت چی بود؟
من_میمردی قبل ازین که اینقدر ضایعم کنی اینو بپرسی؟ میخواستم بگم میخوام برم برای انتشارات، جلسه داریم توهم زحمت میکشی مراقب آلیس باشی.
آدرین_عزیزم با کمال احترام همچین زحمتی نمیکشم!
من_سوال نکردم که، گفتم باش!
آدرین_درسته به من بیشتر وابستس ولی دلیل نمیشه بتونم از پسش بر بیام.!! 😱
من_کاری نداره که من غذاهاش رو از قبل آماده کردم چیشده نکنه نمیتونی؟!
آدرین_چی؟. هه فکر کردی با خودت!(این غرورت اخر باعث پشیمونیت میشه داداش😑😏)
آلیس*
مرینت_عالیه من میرم حاضر بشم..
چه غلطی کردم!!
فکر کنم توهم زدم ولی چرا احساس میکنم آلیس نیشخند میزنه؟
مرینت کت دامنشو پوشید کیفشو برداشت و رفت سمت در.
_خوب روز پدر دخترتون خوش بگذره😂❤️
من_خوب.. به خودم تسلیت میگم... نباید خیلی سخت باشه😅
.........
این قسمت تموم شدولی قسمت بعدی خیلی جالبه❤️
قسمت بعدی از مشکلات این پدرو دختر میگه😂❤️
فهمیدم که خیلیا هستن رمانم رو دوست دارن و طاقت ندارن صبر کنن برای همین کا من به فهمم کی به کی پارت بدم شرطیش میکنم(بعضیاشو)
واسه پارت بعد...
15 لایک ❤
30 کامنت 💬
فعلا بابایی👋🏻