موج عشق 🌊❤️p6
حرفی ندارم
توی مزون یه دختره بود مکه تا ادرین رو دید ازش خوشش اومد و به مرینت گفت اوه سلام چه انتخواب خوبی کردی خانم منم گفتم مرسی . 🤦🏻♀️ بعد دختره با ادرین رفت تا لباسش رو انتخاب کنه و منم با یه مردی رفتم(بله خودتون حدس میزنید🗿) بعدش ...
_________________ادرین________________________
دختره چه رفتار عجیبی داشت! دختره گفت بیا ببین این خوبه اون لباس شیک یه قسمتی بود که خلوط بودو بدون در و پنجره گفت اینجا من لباس میدوزم منمرفتم تو لباس رو پوشیدم اومدم بیرون گفت عالیههههه بیا تا اندازه هات روبگیرم رفت پست سرم و کصش رو میمالید به من منم حوصله نداشتم بعد دست زد کیرم و گفت زنت حسابی باخات حاله میکنه با این🍌🍌 گفتم به شما مربوط نیستو هولش دادم و متوجه شدم که این زنیکه مرینت و با مردی فرسناده رفتم دنبالش سریع دستش و گرفتم و کفتم نباید میومدیم اینجا و همه چی رو بحش گفتم.
___________________مرینت_____________________
دلم اتیش گرفت جاو خودم رو گرفتم که به ادرین چیزی نشون ندم اخه معلوم نیست با چن نفر انجام داداخه باسه من باید برم ... و یه رستوران دیدم گفتم ادرین گسنمه ادرین منو برد رستوران و من به بهونه دستشوی(جادوی نویسنده😂😂)از در پستی فرار کردم که دستش بهم نرسه توی راه همش تو این فکر بودم که چرا من باخاش انجام دادم این چه کاری بود من کردم مو گریه میکردم🥺💩 بعد دیگه رسیدم دم فرودگاه باکارتم یه بیلیت گرفتم و رفتم نیویورک اما.
به سیاه پوش نزدیک میشم برای پارت بعد 17 لایک و ❤️10 تا کامنت💌