عشق باعث جنایت است 🖤💋P10

Maria Maria Maria · 1402/06/28 11:42 · خواندن 2 دقیقه

سلام دوستان پارت جدید رو براتون اوردم لطفا برید ادامه مطلب 😉👇🏻

شروع داستان 📑 اون رو شناختم اون لایلا بود ! اون اومد جلو و رو به روی من شروع به حرف زدن کرد:خب آدرین ما میخواییم باهات یک معامله کنیم فیلیکس جای تو رو به عنوان آدرین پر میکنه و رابطه ات رو با مرینت به هم میزنه در عوض تو هم باید تا چند مدت اینجا باشی تا حساب کار دستت بیاد . کلویی:خب قبول میکنی ؟ بعد هم از تاریکی ها اومد و پارچه دور دهنم رو باز کرد . کلویی:از وقتی که پدر من شهر دار نیست و از اونجایی که من و لایلا از مرینت متنفر بودیم پس این روش هست واسه انتقام از دختره نونوا . آدرین :ولی فیلیکس الان ازدواج کرده و خارج از فرانسه ست و باهاتون همکاری نمیکنه . لایلا:خب اینو بدون که قراره تو جاش رو پر کنی و قراره قلبشو بشکنی اینجوری انتقام کلویی کامل میشه و بعد از چند وقت هم تو با من ازدواج میکنی . چشم هام گرد شدن چرا اون کار کثیف رو باید با قلب مرینت انجام بدم اون دختر پاکی هست و مطمئنا اگه قلبشو بشکنم ازم متنفر میشه و مجبورم با این عجوزه ازدواج کنم به جای عشق زندگیم . کلویی :وقت داری که بهش فکر کنی واگر رد کنی مطمئنا مرینت میمیره! فکر کردی همینجوری میزاریم بری؟ اگر موافقت نکنی هم مرینت رو میکشیم هم مادرت رو . آدرین:من قبول میکنم . ببخشید مرینت اگر دارم اینکار رو انجام میدم این به خاطر محافظت از خانواده ام هست لایلا یک چاقو زیر گردنم گذاشت: خب اگر در مورد این نقشه حرفی بزنی خودت میدونی دیگه چی میشه . بعد هم منو به طرز وحشیانه ای با چاقو زخمی کردن و کمرم پر از جای کارد شده بود وقتی منو بردن خونه سریع لباسم رو عوض کردم و رفتم بیمارستان پشت کمرم 2 تا جای بخیه داشت و از خودم متنفر شدم که مجبورم قلب اون دختر رو بشکونم بعد یک پیام روی گوشیم اومد لایلا بود :خب اول از همه باهاش سرد رفتار میکنی و هیچ احساسی از خودت بروز نمیدی فهمیدی و گرنه خودت میدونی . مجبور شدم که برم سر کار و لباسم رو پوشیدم و با ماشینم به سمت محل کارم راه افتادم و به مرینت خبر دادم که بیاد از خودم متنفر بودم دلم میخواست یک نفر تا میخورم منو بزنه تا بمیرم ولی این کارو با مرینت نکنم 

💕از زبان مرینت 💕

 وقتی اون پیام رو از آدرین گرفتم خوشحال شدم که میتونم دوباره اونو ببینم و پیاده تا محل کار آدرین راه رفتم مثل اینکه دیشب یک مَرد دست و پاهای دخترش رو قطع کرده و گفته بوده خدا ازش خواسته ! آخه کی این  کار رو با بچه خودش انجام میده و پسرش هم یک قاتل سریالی خطرناکه وقتی رسیدم اونجا استرس گرفتم و وارد دفتر آدرین شدم و منتظر موندم تا اون بیاد و باهم این پرونده رو حل کنیم ....... 2194 کارکتر بچها ببخشید اگه کم بود گوشیم شارژ نداره ولی فردا طولانی تر میدم :)