ازدواج اجباری#30

Panis Panis Panis · 1402/06/27 17:25 · خواندن 2 دقیقه

پایان فصل اول:) 

راستی یادم رفت بگم از این به بعد یکی درمیون پارت هارو اینجا میزارم یعنی یه پارت تو وب خودم یه پارت اینجا  توی پروفایلم روی وب ROMAN LAND بزنید پارت جدید هم اونجا میزارم چون اینو اینجا گذاشتم 

 در کل شب خوبی بود نوشین دختری بود با پوست برنزه با موهایی بلوند که به صورت فر پشت سرش جمع کرده بودن دماغی معمولی با لبای کوچیک سنشم حدودا 25 ،26 میخورد در کل میشد گفت دختر جذابی بود با بیشتر همکارا و دوستای کامران اشنا شدم اونام مارو مجبور کردن بهشون شام عروسی بدیم اخر کامران قرار شد ببرتشون رستوران وقتی رسیدیم خونه سریع کفشام و در اوردم و نفس راحتی کشیدم -چیه خانومی خیلی خسته شدی -نه بابا پاهام داغون شد تو این کفشا ،کفشا رو تو یه دستم گرفتم با یه دستمم دامنم گرفته بودم که زیر پام نره داشتم از پله ها میرفتم بالا که کامران بغلم کرد جیغ ارومی زدم و گفتم -بذارم زمین دیوونههیچی نگفت و من و روتختم گذاشت -مرسی -قابل تو خانوم گل و نداشت بعدم رفت بیرون بلند شدم لباسمم و در بیارم ولی هرکاری کردم نتونستم زیپشو باز کنم اخرم محبور شدم کامران و صدا کنم -کامرااااااااااااااااان بعد چند دقیقه اومد -چیه؟ -ببین این زیپه باز نمیشه بیا بازش کن اومد پشتم واستاد و موهام و از پشت بالا نگه داشت بایه دستشم با زیپ کلنجار میرفتصورتشو پایین گرفته بود نفساش که بدنم میخورد یه جوری میشدم -مگه چه جوری بستی این و زیپش گیر کرده،نمیتونی از پایین درش بیاری -نه بابا نمیبینی چقده تنگه بکشمش پایین پاره میشه -نمیشه بیا من کمکت میکنم -نهههههههههه نمیخواد خودم یه جوری درش میارم ارو غرغر کرد -حالا انگار اولین باره لخت میبینمش -شنیدم چی گفتی ها -منم گفتم بشنوی -اصلا نمیخوام خودم درش میارمبرو بیرون -نوچچچچچچ خودم باید درش بیارم -کامررررررررااااااااااان -بابا منظورم اینکه زیپشو درست کنم بعد چند دقیقه بالاخره زیپ باز شد کامران با همون لباسا فقط کتشو در اوزده بود رو تختم دراز کشید و چشاش و بست منم سریع لباسامو با یه تیشرت و شلوارک مشکی عوض کردم -کامران بلند شو لباسات و عوض کن با یه لحن مظلومی گفت -حوصله ندارم به خدا میخوام بخوابم..... 

 

 

 

میدونم گشادم سر ج دادن ب کامنتا💀😂💔

https://romanland123.blogix.ir/

آدرس وبم:) امروز میزارم ی پارت دیگه تو وبم