قمار عشق p27

. 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. · 1402/06/26 23:22 · خواندن 3 دقیقه

خوب من این چند روز حالم خوب نبود برید ادامه بهتون میگم ...

... بخاطر رمان صدف خیلی ناراحت بودم بهترین رمانی بود که خونده بودم  والان داره با داداشم 🤦🏻‍♀️ الکس رمان می‌نویسه اسم رمان واقعیت هست ازشون حمایت کنید 

 

 

 

 

 

آدرین :

نتونستم به مرینت اعتراف کنم هم خوشحال شدم بودم هم استرس داشتم که نکنه بهم جواب رد بدهد من واقعا عاشقش شدم نه دارم روانییش میشم 

 

خیلی برام عجیب بود که همیشه خدا به آدریانا فکر می کردم ولی از وقتی که مرینت اومده حتی بهش فکر هم نمی کنم 

 

این یعنی من دارم آدریانا رو فراموش کنم 

 

راوی که‌ داره مثل دیانا کرم ریز بش گل می‌کنه  

 

خطاب به آدرین : نه داری بهش فکر می کنی یه جوری میگه دارم فراموش میکنم یکی اون طرف باشه بگه این پسره حافظ. کوتاه مورد ش مشکل داره عععحح 

 

فردا صبح 

 

امیلی : 

 

باید برم ببینم چه جوری خوابیدن شاید همدیگه رو بغل کردن یا شاید بغل نکردن یا شاید داشتن ... ( اینا رو داشت یه جوری می‌گفت که خودش بشنوه )

 

 

امیلی دیگه به حرف هاش ادامه نداد چون به در اتاق رسید و در رو به هم زمان مرینت باز کرد 

 

امیلی با استرس 

 

امیلی : اِ ... اِ سلام عروس گلم 

 

مرینت: سلام صبح بخیر مامان جان 

 

امیلی : میخواستم بیام شما رو بیدار کنم که تو اومدی 

 

مرینت : آهان پس شما برید گاگامی رو بدار کنید تا من آدرین رو بدار کنم 

 

امیلی: باشه, پایین منظورم 

 

مرینت: باشه 

 

مرینت : درو می‌بنده و می‌ره به طرف تخت خواب 

 

مرینت توی ذهنش 

 

امروز باید چه جوری رفتار کنم که فکر نکنه که عاشق هستم و چه جوری باید رفتار کنم که فکر نکنه که عاشقش نیستم وایی 

 

مرینت دست روی شونه ای آدرین گذاشت و..

 

مرینت : آد ... آدرین 

 

که یهو آدرین اونو به طرف خودش می کشه و مرینت روی تخت میوفته 

 

مرینت با جیغ : آددرین 

 

آدرین : هیسسس 

 

و ادامه میده 

 

آدرین : چقدر خوشگل شدی 

 

مرینت با گونه های سرخ 

 

مرینت : مرسی بیا بریم صبحونه بخوریم من گشنم هست 

 

آدرین : باشه تو برو من میام 

 

مرینت : ها من پایین منتظرم 

 

آدرین وقتی مامانم با مرینت حرف میزد من می‌شنیدم که چی میگفتند حتی صدای قدم زدن مرینت رو به طرف خودم حس میکردم بهترین تیکه اون جای بود که من مرینت رو بغل کردم و با گونه های سرخش بهم نگاه میکرد وقتی که مرینت رفت منم رفتم حموم و یه دوش گرفتم وقتی داشتم مو هام رو خوشک میکردم صدای جیغ گاگامی رو شنیدم و بدو بدو از اتاق بیرون رفتم و با صحنه ای مواجه شدم که ....

 

بسه میدونم از مامان بزرگم بهم رسیده (دیانا)🙄🗿🤦🏻‍♀️

 

پارت بعدی 30تا لایک و کامنت 

 

دوستون دارم ❤️😉