LOVE PARTY

𝒎𝒐𝒐𝒏 𝒎𝒐𝒐𝒏 𝒎𝒐𝒐𝒏 · 1402/06/26 13:52 · خواندن 4 دقیقه

𝐏:𝟑

marinette

ظهر (اون روزی که نینو میره خبر میده)

داشتم طراحی لباس می‌کردم که نینو بهم پیام داد.

نوشته بود به مناسبت پایان سال میخوان یه پارتی بگیرن . ۲ روز دیگه.آدرس:خیابان شانزه لیزه. کوچه ی....

تصمیم گرفتم به مهمونی برم.

نشستم و یه لباس خوشگل برای مهمونی طراحی کردم. طراحی کردن اون لباسی که تو ذهن من بود خیلی سخت بود. بلاخره بعد از ۷ ساعت تونستم اون لباس رو به نحو احسنت طراحی کنم.

رفتم و از بیرون پارچه گرفتم. تصمیم گرفتم خودم لباس رو بدوزم.

وقتی برگشتم خونه دیدم ساعت ۱۱ شبه.خیلی خسته بودم پس رفتم پارچه هارو تو اتاق گذاشتم و لباس هامو عوض کردم.و رفتم و رو تخت دراز کشیدم. داشتم فکر می‌کردم که خوابم برد.

فردا صبح.....

بیدار شدم و رفتم دستشویی و صورتم رو شستم رفتم به هال و مادر و پدرم رو ندیدم.

متوجه شدم تو نونوایی هستن. به پایین(نونوایی) رفتم و دیدم پدر داره نون باگت درست میکنه و مادر داره وسایل هاشو داخل کیف میزاره که به کلاس نقاشی بره‌. رفتم سلام کردم و یه رول نون تست برداشتم و به بالا رفتم.در یخچال رو باز کردم و مربا‌ی توت فرنگی رو بیرون اوردم و در کشو رو باز کردم و چاقو رو بیرون اوردم.

روی میز‌ غذاخوری نشستم و شروع به خوردن کردم.

بعد از صبحانه به اتاقم رفتم و شروع به دوختن کردم. واقعا خسته شدم. طراحی لباس که۷ ساعت طول کشید دوختنش هم که ۱۰ ساعت!

ساعت ۱۸:۳۰ بود! ولی اشکالی نداشت حداقل لباس دوخته شد.

رفام رو تخت دراز کشیدم و یکم فکر کردم و یه خواب ۱ ساعته کردم.

وقتی بیدار شدم ساعت ۷ بود. دیگه خسته نبودم.

یادم افتاد کلاس رقص زومبا دارم. کیف ورزشم رو برداشتم و داخلش: آب ، حوله ، یه جفت کتونی‌ و اسپری بدن و لباس ورزش گذاشتم.

لباس هامو عوض کردم و به باشگاه رفتم.وقای رسیدم سریع لباس های بیرونی ام رو با لباس ورزش عوض کردم.

و وقتی معلم رسید شروع به ورزش کردیم.ساعت ۲۰:۳۰ کلاس تموم شد.

دوباره لباس های ورزش رو با لباس های بیرون‌ام عوض کردم.و به خونه برگشتم.وقتی رسیدم با مادر و پدرم شروع به شام خوردن کردیم.

و  بعد از شام رفتم خوابیدم.

صبح وقتی بیدارم شدم رفتم نونوایی و به پدر و مادرم کمک کردم.خب کار دیگه ای هم نداشتم پس تا ساعت ۱۸:۳۰ اونجا موندم! 

و بعدش حاضر شدم؛ لباسمو پوشیدم ، کفش های صورتی پاشنه بلندم رو پوشیدم. و بعدش هم موهام رو بستم. سوار موتور شدم و رفتم.

وقتی رسیدم اونجا...........

 

برای دیدن لباس باشگاه مرینت کلیک کنید. 

برای دیدن لباس پارتی مرینت کلیک  کنید.

برای دیدن لباس بیرونی مرینت کلیک کنید.

 

       خب بچه ها اینم از پارت ۳ که مرینت بود.  

      بچه ها من خیلی ناراحتم شما ها فقط می‌خونید

ولی  لایک و کامنت نمی‌زارید. یا بعضی ها فقط لایک میکنن. پارت دوم به شرط ها نرسید ولی من پارت رو دادم

   ببینید من چقدر مهربونم.پس حداقل با لایک و کامنت                        هاتون بهم انگیزه بدین‌.

  و اگه از رمان خوشتون نمیاد بگید تا من ادامش ندم.

          ۱۷ کامنت و ۱۶ لایک تا پارت بعد......